blowsy


معنی: خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت
معانی دیگر: سر  روی، سر  گونه، زن چاق

جمله های نمونه

1. With patterns ranging from bold lemons to blowsy foxgloves, the kits start at £2 9
[ترجمه گوگل]با الگوهای مختلف از لیموهای پررنگ تا دستکش های روباهی دمنده، کیت ها از 29 پوند شروع می شوند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از الگوهایی که از لیمو صوتی تا blowsy دارند، این بسته ها از ۲ میلیارد پوند شروع به کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is a woman with blowsy yellow hair pushing along an orange plastic chair as she mutters obscenities to herself.
[ترجمه گوگل]زنی با موهای زرد وزیده در حال هل دادن یک صندلی پلاستیکی نارنجی در حالی که برای خودش فحاشی می کند وجود دارد
[ترجمه ترگمان]زنی است با موهای سرخ و زرد که روی یک صندلی پلاستیکی نارنجی هل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her hair so untidy, so blowsy!
[ترجمه گوگل]موهاش خیلی نامرتب، خیلی باد کرده!
[ترجمه ترگمان]موهایش خیلی نامرتب و زمخت است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He still pictured her as buxom, high - colored, lively and a little blowsy.
[ترجمه گوگل]او هنوز هم او را به‌عنوان مردی، رنگین، سرزنده و کمی دمنده تصور می‌کرد
[ترجمه ترگمان]هنوز او را به چشم خوش هیکل، گلگون، سرزنده و کمی زمخت مجسم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had the mien of the chief of the eunuchs in the slave mart, discovering a Venus among the blowsy females, and the air of an amateur recognizing a Raphael in a heap of daubs.
[ترجمه گوگل]او مأمور رئیس خواجه‌ها در بردگان بود، زهره‌ای را در میان ماده‌های دمنده کشف کرد، و هوای آماتوری را داشت که رافائل را در انبوهی از داوب‌ها تشخیص می‌داد
[ترجمه ترگمان]او قیافه رئیس کاردارها را در مرکز تجارت برده بود و در حال کشف یک مجسمه ونوس در میان زنان blowsy و بوی یک رافائل، یک رافائل، یک رافائل، را کشف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

سرخ روی (صفت)
blowsy, blowzy

سرخ گونه (صفت)
blowsy, blowzy

زمخت (صفت)
hard, raucous, rough, coarse, gross, rude, tough, incult, rugged, impolite, churlish, blowsy, blowzy, crude, clumsy, heavyset, hoarse, crass

انگلیسی به انگلیسی

• disheveled, slovenly; ruddy of complexion (also blowzy)

پیشنهاد کاربران

بپرس