blows

جمله های نمونه

1. exchange blows
کتک کاری کردن،ضربه رد و بدل کردن

2. cold air blows in through the cracks of the window
هوای سرد از درزهای پنجره به درون می وزد.

3. to interchange blows
زد و خورد کردن

4. come to blows
گلاویز شدن،کتک کاری کردن

5. he dodged hassan's blows alertly
او با چستی ضربه های حسن را جاخالی داد.

6. how the wind blows (or lies)
چگونگی افکار عمومی وضع کلی،اوضاع و احوال

7. i fended off his blows and landed a kick on his belly
ضربه های او را دفع کردم و لگدی بر شکمش کوبیدم.

8. to anticipate an opponent's blows
ضربه های حریف را پیشگیری کردن

9. he recoiled under the heavy fist blows
زیر ضربات شدید مشت بر پشت افتاد.

10. the door would not yield to their blows
درب در مقابل ضربه های آنها درهم شکسته نشد

11. he shielded his face with one hand to ward off my blows
برای دفع ضربه های من یک دستش را جلو صورتش سپر کرد.

انگلیسی به انگلیسی

• exhale; inflate; wave; whistle; explode; sprout

پیشنهاد کاربران

بپرس