blotchy

/ˈblɒtʃi//ˈblɒtʃi/

معنی: دارای رنگ غیر واضح
معانی دیگر: لک مانند، لکه مانند، مانند کلف، لکدار، کک مکی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: blotchier, blotchiest
مشتقات: blotchiness (n.)
(1) تعریف: having or covered with blotches.
مشابه: mottled

(2) تعریف: being or resembling a blotch.

جمله های نمونه

1. He'd been crying and his face was all blotchy.
[ترجمه گوگل]او گریه می کرد و صورتش کاملاً لکه دار بود
[ترجمه ترگمان]او گریه می کرد و صورتش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My skin goes red and blotchy.
[ترجمه گوگل]پوستم قرمز و لکه دار میشه
[ترجمه ترگمان]پوستم سرخ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Control: Misting over flowers Blotchy ripening: Fruits mottled bright red and yellow and flesh stays hard.
[ترجمه گوگل]کنترل: مه آلود شدن روی گل‌ها رسیدن لکه‌دار: میوه‌ها به رنگ قرمز و زرد روشن و گوشت آن سفت می‌ماند
[ترجمه ترگمان]کنترل: Misting بر روی گل ها می رسند: میوه ها، قرمز روشن و زرد و گوشت سخت باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Example: the infatuated mug that stuck to his blotchy hand when he started with homework.
[ترجمه گوگل]مثال: لیوان شیفته ای که هنگام شروع تکالیف به دست لکه دار او چسبیده بود
[ترجمه ترگمان]مثال: فنجان infatuated که وقتی با تکالیف مدرسه شروع به کار کرد، به دست او گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His brutish, stupid face was blotchy with fear now and his eyes were bolting from his head.
[ترجمه گوگل]چهره وحشی و احمق او اکنون از ترس لکه دار شده بود و چشمانش از سرش بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]اکنون صورت ابله و ابله او از فرط ترس پوشیده شده بود و چشمانش از حدقه بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Only a few large, blotchy markings could be discerned by telescopic observers.
[ترجمه گوگل]تنها چند علامت بزرگ و لکه دار توسط رصدگران تلسکوپی قابل تشخیص است
[ترجمه ترگمان]تنها تعداد کمی از این علائم توسط ناظران تلسکوپی تشخیص داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is especially effective for rough, blotchy skin.
[ترجمه گوگل]به ویژه برای پوست های خشن و لکه دار موثر است
[ترجمه ترگمان]آن به ویژه برای زبر کردن پوست موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are blotchy blood red. They smell like decaying flesh.
[ترجمه گوگل]آنها قرمز خونی لکه دار هستند بوی گوشت در حال پوسیدگی می دهند
[ترجمه ترگمان] اونا از سرخی خون ریزی کردن بوی گوشت فاسد می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Blotchy skin is a symptom of many skin diseases.
[ترجمه گوگل]لکه های پوست نشانه بسیاری از بیماری های پوستی است
[ترجمه ترگمان]پوست blotchy نشانه ای از بسیاری از بیماری های پوستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The clinical manifestations mainly were fever and blotchy erythema, Koplik's spots appeared only in 8 cases.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی عمدتاً تب و اریتم لکه‌دار بود، لکه‌های کوپلیک فقط در 8 مورد ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی عمدتا تب داشتند و blotchy erythema بودند و خال های Koplik تنها در ۸ پرونده ظاهر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Blotchy brown brick houses.
[ترجمه گوگل]خانه های آجری قهوه ای لکه دار
[ترجمه ترگمان]خانه های آجری قهوه ای روشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. her blotchy and swollen face.
[ترجمه گوگل]صورت لکه دار و متورم او
[ترجمه ترگمان]صورتش ورم کرده و صورتش ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have never been regular, so it is not disturbing to find them light, blotchy and short-lived.
[ترجمه گوگل]من هرگز منظم نبودم، بنابراین دیدن آنها سبک، لکه دار و کوتاه مدت نگران کننده نیست
[ترجمه ترگمان]من تا به حال عادی نبودم، بنابراین برای پیدا کردن آن ها خیلی ناراحت کننده نیست، از blotchy و زندگی کوتاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای رنگ غیر واضح (صفت)
blotchy

انگلیسی به انگلیسی

• inflamed, patchy, splotchy
something that is blotchy has blotches on it.

پیشنهاد کاربران

Here’s a comprehensive list of collocations with "blotch" in English, along with their Persian translations and example sentences:
- - -
1. Blotch Adjective ( Descriptive )
🔹 English: red blotch
...
[مشاهده متن کامل]

🔶 Persian: لکه قرمز
📝 Example:
- Her face was covered in red blotches after the allergic reaction.
- صورت او پس از واکنش آلرژیک، پر از لکه های قرمز بود.
🔹 English: dark blotch
🔶 Persian: لکه تیره
📝 Example:
- A dark blotch appeared on the old painting.
- یک لکه تیره روی نقاشی قدیمی ظاهر شد.
- - -
2. Blotch Noun ( Object Affected )
🔹 English: blotch on skin
🔶 Persian: لکه روی پوست
📝 Example:
- The doctor examined the blotch on his skin.
- پزشک لکه روی پوست او را معاینه کرد.
🔹 English: ink blotch
🔶 Persian: لکه جوهر
📝 Example:
- An ink blotch ruined the important document.
- یک لکه جوهر سند مهم را خراب کرد.
- - -
3. Blotch Verb ( Action )
🔹 English: develop a blotch
🔶 Persian: لکه ایجاد شدن
📝 Example:
- The fruit began to develop blotches as it rotted.
- میوه در حال گندیدن شروع به ایجاد لکه کرد.
🔹 English: remove a blotch
🔶 Persian: لکه را پاک کردن
📝 Example:
- She tried to remove the blotch with a special cleaner.
- او سعی کرد لکه را با یک پاک کننده مخصوص از بین ببرد.
- - -
4. Scientific/Medical Contexts
🔹 English: pigment blotch
🔶 Persian: لکه رنگدانه
📝 Example:
- The biologist studied the pigment blotches on the butterfly’s wings.
- زیست شناس لکه های رنگدانه ای روی بال های پروانه را مطالعه کرد.
🔹 English: blotch test ( e. g. , for allergies )
🔶 Persian: تست لکه ای
📝 Example:
- The blotch test revealed her sensitivity to pollen.
- تست لکه ای حساسیت او به گرده را نشان داد.
- - -
Idiomatic/Figurative Use
🔹 English: blotch on reputation
🔶 Persian: لکه روی اعتبار
📝 Example:
- The scandal was a blotch on his reputation.
- آن رسوایی یک لکه روی اعتبار او بود.
- - -
Persian Equivalents for "Blotch"
- لکه ( general term for stain/discoloration )
- داغ ( for darker/more permanent marks )
- نقش های نامنظم ( for irregular patches, e. g. , in art )
- - -
Common Mistakes
❌ "Blotch" vs. "Stain":
- Blotch implies irregular shape/discoloration ( e. g. , skin, art ) .
- Stain is broader ( e. g. , coffee stain = لکه قهوه ) .
- - -
deepseek

لکه دار ، لکه ای ، لکه مانند
لکه قرمز یا صورتی رو پوست
dappled