blot out

/ˈblɑːtˈaʊt//blɒtaʊt/

معنی: محو کردن، زدودن
معانی دیگر: 1- (از نظر) پوشاندن، تیره کردن، 2- کشتن، نابود کردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to remove or cancel.
مترادف: abolish, cancel, expunge, remove
مشابه: annihilate, erase, obliterate

- blot out our sins
[ترجمه گوگل] گناهان ما را پاک کن
[ترجمه ترگمان] گناهان ما را محو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to destroy utterly.
مترادف: abolish, annihilate, eradicate, expunge, exterminate, extirpate, obliterate, wipe out
مشابه: efface

- Whole tribes were blotted out by disease and warfare.
[ترجمه گوگل] تمام قبایل در اثر بیماری و جنگ از بین رفتند
[ترجمه ترگمان] همه قبایل توسط بیماری و جنگ محو شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He tried to blot out the image of Helen's sad face.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تصویر چهره غمگین هلن را محو کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد تصویر چهره غمگین هلن را محو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He wanted to blot out the memory.
[ترجمه گوگل]می خواست خاطره را پاک کند
[ترجمه ترگمان]می خواست خاطره را محو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She just wanted to sleep and blot out the terrifying events of the day.
[ترجمه گوگل]او فقط می خواست بخوابد و اتفاقات وحشتناک روز را پاک کند
[ترجمه ترگمان]او فقط می خواست بخوابد و وقایع وحشتناک آن روز را محو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She said she took drugs to blot out her problems.
[ترجمه گوگل]او گفت که برای از بین بردن مشکلاتش مواد مخدر مصرف کرده است
[ترجمه ترگمان]اون گفت که مواد مصرف کرده تا مشکلاتش رو محو کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He tried to blot out his memories of the ordeal.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خاطرات خود را از این مصیبت پاک کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خاطرات او را از یاد ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. to blot out all the enemies.
[ترجمه گوگل]برای محو کردن همه دشمنان
[ترجمه ترگمان]تا همه دشمنان را محو کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You supplied a deep-seated need in me to blot out what I'd seen.
[ترجمه گوگل]تو نیازی عمیق در من ایجاد کردی تا آنچه را که دیده بودم پاک کنم
[ترجمه ترگمان]تو به من نیاز داری تا چیزی رو که دیده بودم محو کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Watching the television for mindless comfort, trying to blot out loneliness with an avalanche of distraction.
[ترجمه گوگل]تماشای تلویزیون برای راحتی بی فکر، تلاش برای از بین بردن تنهایی با بهمنی از حواس پرتی
[ترجمه ترگمان]تلویزیون را برای آسودگی خیال تماشا می کردم، سعی می کردم تنهایی را با بهمن پرت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As an experience to blot out the horror of her discovery on Brynteg it had been blissfully successful.
[ترجمه گوگل]به‌عنوان تجربه‌ای برای از بین بردن وحشت کشف او در Brynteg، بسیار موفق بود
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک تجربه برای محو کردن وحشت از کشف او در Brynteg موفق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I blot out unwanted runs, bleeds and blocks with highly textured kitchen roll.
[ترجمه گوگل]من دویدن های ناخواسته، خونریزی ها و بلوک های ناخواسته را با رول آشپزخانه با بافت بسیار پاک کردم
[ترجمه ترگمان]runs ناخواسته را از بین می برم، خون از خون bleeds و بلوک های با بافت دار بسیار با بافت دار بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our arrows will blot out the sun.
[ترجمه گوگل]تیرهای ما خورشید را محو خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تیره ای ما خورشید را محو خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Like bright moonlight, city lights can completely blot out a meteor shower.
[ترجمه گوگل]مانند نور درخشان ماه، نورهای شهر می توانند بارش شهابی را به طور کامل از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]مثل مهتاب روشن نور شهر می تواند یک شهاب سنگ آسمانی را محو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How can we blot out the memory of past misery?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم خاطره بدبختی گذشته را پاک کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم خاطره گذشته رو از بین ببریم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smooth tactility gentleness, not greasy, easy to blot out.
[ترجمه گوگل]ملایمت لمسی صاف، چرب نیست، به راحتی پاک می شود
[ترجمه ترگمان]صاف و نرم، نه چرب و نه چرب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محو کردن (فعل)
erase, eliminate, annihilate, expunge, obliterate, blur, wipe out, deface, blot out, disfeature, cause to disappear, raze, efface, rase

زدودن (فعل)
remove, wipe, clean, scrape, clear, purge, eliminate, obliterate, wipe out, scour, blot out, sweep, swab, scurf, deterge, efface, shuck

تخصصی

[نساجی] زدودن - محو کردن

انگلیسی به انگلیسی

• erase; destroy

پیشنهاد کاربران

۱. محو کردن، زدودن ۲. ( از نظر ) پوشاندن، تیره کردن، ۳. کشتن، نابود کردن
مثال:
When the stars are blotted out.
آنگاه که ستارگان محو و نابود شوند.
�فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ�
ناپدید کردن ، محو کردن ، پوشاندن
Clouds blotted out the sun
تلاش برای فراموش کردن ( خاطره )
سوال کنکور زبان ۱۴۰۰
جلوی چیزی را گرفتن، جلوی چیزی را بستن
محو کردن پاک کردن فراموش کردن
چشم پوشی کردن
In your abundant compassion, blot out my offense
ترجمه اینجانب:
با مهربانی فراوانت از گناه من چشم پوشی کن.
( صدا ) خاموش شدن

بپرس