blot

/ˈblɑːt//blɒt/

معنی: لکه، لک، بد نامی، لکه دار کردن یا شدن
معانی دیگر: لکه (به ویژه لکه ی جوهر و رنگ)، کلف، عیب، لکه ی بدنامی، بی آبرویی، آلایش، زدودن، پاک کردن، خشک کردن (با کاغذ خشک کن یا دستمال کاغذی و غیره)، درمکیدن، درآشامیدن، جذب کردن، بی آبرو کردن، بدنام کردن، رسوا کردن، لک شدن یا کردن، (در تخته نرد) مهره ی تک (که می توان آن را زد)، پاک شدگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a stain or spot, esp. of ink on paper.
مترادف: spot
مشابه: blotch, daub, dot, mark, spatter, speck, splash, stain

(2) تعریف: a moral fault or disgrace.
مترادف: blemish, defect, flaw, stain
مشابه: brand, disgrace, fault, imperfection, reproach, stigma, taint

- a blot on her character
[ترجمه گوگل] لکه ای بر شخصیت او
[ترجمه ترگمان] یک لکه ننگ بر شخصیت او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something undesirable or ugly.
مترادف: blemish, eyesore
مشابه: defect, flaw, imperfection, taint

- The burned-out building is a blot on the neighborhood.
[ترجمه گوگل] ساختمان سوخته لکه ای در محله است
[ترجمه ترگمان] ساختمان سوخته یک لکه لکه بر روی این محله است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blots, blotting, blotted
(1) تعریف: to make a stain or spot upon.
مترادف: spot
مشابه: bedaub, bespatter, blotch, daub, dot, mark, spatter, speck, stain

(2) تعریف: to cover or make dim; obscure (usu. fol. by "out").
مترادف: obscure
مشابه: conceal, cover, dim, erase, expunge, obliterate

- Falling snow blotted out the distant hills.
[ترجمه گوگل] بارش برف تپه های دور را از بین برد
[ترجمه ترگمان] برف از تپه های دور محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to soak up (moisture) with something absorbent, or to soak up moisture from (something).
مترادف: absorb, soak up
مشابه: soak, sponge

- She blotted her eyes with a tissue.
[ترجمه گوگل] چشمانش را با دستمال کاغذی پاک کرد
[ترجمه ترگمان] چشم هایش را با دستمال پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: blotty (adj.)
عبارات: blot out
(1) تعریف: to make a stain or spot.
مترادف: spot
مشابه: dot, mark, spatter, stain

- The ink blotted all over the page.
[ترجمه گوگل] جوهر در تمام صفحه پاک شد
[ترجمه ترگمان] جوهر روی صفحه محو شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become stained.
مترادف: spot
مشابه: stain

- The letter blotted in the rain.
[ترجمه گوگل] نامه زیر باران پاک شد
[ترجمه ترگمان] نامه در باران فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. blot out
1- (از نظر) پوشاندن،محو کردن،تیره کردن

2. blot up
در آشامیدن،(با حوله و غیره) جمع کردن

3. a blot on his reputation
لکه ای بر شهرت او

4. to blot the skin dry with a soft towel
پوست (بدن) را با حوله ی نرم خشک کن.

5. a blot on one's escutcheon
لکه ی بدنامی،آبروریزی،افتضاح

6. a blot on one's escutcheon
ننگ،آبروریزی،لکه به نام نیک

7. money should not blot out everything else
پول نباید چیزهای دیگر را از نظر محو کند.

8. we used to blot the ink with a blottor
با جوهر خشک کن (کاغذ خشک کن) جوهر را خشک می کردیم.

9. let us try to blot out the memory of those terrible days
بکوشیم تا یاد آن روزهای وحشت بار را از خاطر بزداییم.

10. that shack is a blot on the landscape
آن کلبه منظره را خراب کرده است.

11. the indiscretions of his youth became a blot on his escutcheon
خطاهای جوانی نام او را لکه دار کرد.

12. That new factory is a blot on the landscape.
[ترجمه گوگل]آن کارخانه جدید لکه‌ای بر چشم‌انداز است
[ترجمه ترگمان]این کارخانه جدید لکه لکه بر روی چشم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. to blot out all the enemies.
[ترجمه گوگل]برای محو کردن همه دشمنان
[ترجمه ترگمان]تا همه دشمنان را محو کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This drugs scandal is another blot on the Olympics.
[ترجمه گوگل]این رسوایی مواد مخدر لکه دیگری بر المپیک است
[ترجمه ترگمان]این رسوایی مواد مخدر یک لکه داغ دیگر در المپیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The crime he committed is a blot on his record.
[ترجمه گوگل]جنایتی که او مرتکب شد لکه ای در کارنامه اوست
[ترجمه ترگمان]جنایتی که مرتکب شده یک لکه ننگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The power station's nothing but a dirty great blot on the landscape.
[ترجمه گوگل]نیروگاه چیزی جز یک لکه کثیف بزرگ در چشم انداز نیست
[ترجمه ترگمان]نیروگاه برق هیچ چیز جز یک لکه ننگ بر منظره نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

لک (اسم)
speck, spot, stain, blot, stigma

بد نامی (اسم)
ignominy, infamy, notoriety, blot, calumny, depravation, discredit, disrepute, odium, unpopularity

لکه دار کردن یا شدن (فعل)
spot, blot

تخصصی

[نساجی] لکه دار کردن - لکه دار شدن - لک - لکه - پاک شدگی رنگ از موضع چاپ یا رنگرزی شده

انگلیسی به انگلیسی

• stain, blemish; smear, speckle
stain; absorb with blotter paper
if something is a blot on someone's reputation, it spoils their reputation and makes people think badly of them.
a blot is a drop of liquid, especially ink, that has been spilled on a surface and has dried.
if you blot a surface, you remove liquid from it by pressing a piece of soft paper or cloth onto it.
if one thing blots out another, it is in front of the other thing and prevents it from being seen.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری :
۱ _ لکه ( مخصوصا جوهر )
Spot , esp of ink
۲ _ ننگ
Shameful fault
۳ _ آلایش ، چیز کثیف ، چرک
Something ugly
۴_ لکه دار کردن
Make blots on
۵ _ خشک کردن ( جوهر )
Dry up ( ink )
تکنیک لکه بری: جذب مایعات مثلاً از فرش به این روش که یک حوله تمیز و سفید روی فرش بیندازیم و روی آن فشار دهیم ولی مالش ندهیم تا بدتر پخش نشود.
I made a blot on my shirt. =من پیراهنم را لک کردم.
blot ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: لکه برگ
تعریف: غشایی نایلونی یا نیتروسلولوزی که در لکه گذاری، دِنا یا رِنا یا پروتئین از ژل بر روی آن منتقل می شود
یعنی بد نام کردن و یا لکه دار کردن
blot your copybook هم یعنی لکه دار کردن مدارک یا اسناد
ساختمان یا بنای زشتی که منظره ی یک منطقه را خراب می کند
ننگ

بپرس