فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bloops, blooping, blooped
حالات: bloops, blooping, blooped
• (1) تعریف: (informal) in baseball, to hit (the ball) in a low arc that carries just beyond the infield, usu. for a hit.
• (2) تعریف: to get (a hit) in this way.
- He blooped a single to right field.
[ترجمه گوگل] او یک میدان تک به راست را باد کرد
[ترجمه ترگمان] اون حتی یه تک رو هم به سمت راست هدایت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون حتی یه تک رو هم به سمت راست هدایت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید