bloodless

/ˈblədləs//ˈblʌdləs/

معنی: بدون خونریزی، بی خون
معانی دیگر: بدون خونریزی (در مقابل bloody)، کم خون، بی بنیه، رنگ پریده، کم نا، بی رمق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: bloodlessly (adv.), bloodlessness (n.)
(1) تعریف: without, or as without, blood or enough blood; pale.
متضاد: sanguine

(2) تعریف: without bloodshed.

- a bloodless coup
[ترجمه گوگل] یک کودتای بدون خونریزی
[ترجمه ترگمان] یک کودتای بدون خونریزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: without spirit or feeling.

- a bloodless writing style
[ترجمه گوگل] سبک نوشتن بدون خون
[ترجمه ترگمان] سبک نویسندگی بدون خونریزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a bloodless coup d'etat
کودتای بدون خونریزی

2. It was very neat, and practically bloodless.
[ترجمه گوگل]بسیار مرتب و عملاً بدون خون بود
[ترجمه ترگمان]خیلی تمیز و تقریبا بی خون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In 198 a bloodless overthrow brought an army officer to power.
[ترجمه گوگل]در سال 198 یک سرنگونی بدون خونریزی یک افسر ارتش را به قدرت رساند
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۸ یک سرنگونی بدون خونریزی، یک افسر ارتش به قدرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His face was thin and bloodless.
[ترجمه گوگل]صورتش لاغر و بی خون بود
[ترجمه ترگمان]صورتش لاغر و رنگ پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This was a prologue to today's bloodless revolution.
[ترجمه گوگل]این مقدمه ای بود برای انقلاب بی خون امروز
[ترجمه ترگمان]این مقدمه انقلاب بدون خونریزی امروز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His lips were thin and bloodless.
[ترجمه گوگل]لب هایش نازک و بی خون بود
[ترجمه ترگمان]لب هایش لاغر و رنگ پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The rebel soldiers seized power in a bloodless coup.
[ترجمه گوگل]سربازان شورشی در یک کودتای بدون خونریزی قدرت را به دست گرفتند
[ترجمه ترگمان]سربازان شورشی قدرت را در یک کودتای بدون خونریزی توقیف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I scratch my face to feel a bloodless mound.
[ترجمه گوگل]صورتم را می خارم تا تپه ای بی خون را احساس کنم
[ترجمه ترگمان]صورتم را خراش دادم تا یک مقبره خالی احساس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But other days are bleak; a cold, bloodless woman hovers nearby sneering derisively at me.
[ترجمه گوگل]اما روزهای دیگر تاریک است زنی سرد و بی خون در همان نزدیکی شناور است و با تمسخر به من می خندد
[ترجمه ترگمان]اما روزه ای دیگر بی روح و بی روح است؛ زنی سرد و بی خون در آن نزدیکی شناور است و به من پوزخند می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Chatichai Choonhaven in a bloodless coup on Feb. 2
[ترجمه گوگل]Chaticai Choonhaven در یک کودتای بدون خونریزی در 2 فوریه
[ترجمه ترگمان]Chatichai Choonhaven در یک کودتای بدون خونریزی در دوم فوریه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has bloodless cheeks.
[ترجمه گوگل]گونه های بی خونی دارد
[ترجمه ترگمان]گونه های استخوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then I saw that his bloodless lips were pulled back from his huge white teeth . . . I trembled with fear and horror.
[ترجمه گوگل]بعد دیدم لبهای بی خونش از روی دندونهای سفید و بزرگش عقب کشیده شد از ترس و وحشت میلرزیدم
[ترجمه ترگمان]سپس متوجه شدم که لب های بی رنگ ش از دندان های سفیدش بیرون کشیده شده است، از ترس و وحشت می لرزیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was bloodless and the bones of her face had risen up against the fabric of her skin.
[ترجمه گوگل]او بی خون بود و استخوان های صورتش به تار و پود پوستش برخاسته بود
[ترجمه ترگمان]خون از صورتش پریده بود و استخوان های صورتش از پارچه پوست او بالا آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ming - feng's face was bloodless . She was gasping so hard, she couldn't speak.
[ترجمه گوگل]صورت مینگ فنگ بی خون بود آنقدر نفس نفس می زد که نمی توانست حرف بزند
[ترجمه ترگمان]صورت فنگ به رنگ خون درآمده بود به سختی نفس می کشید، نمی توانست حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدون خونریزی (صفت)
bloodless

بی خون (صفت)
bloodless

انگلیسی به انگلیسی

• without bloodshed; lacking blood; pallid; apathetic
if you describe someone's face or skin as bloodless, you mean that it is very pale.
a bloodless coup or victory is one in which nobody is killed.

پیشنهاد کاربران

بدون خونریزی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bleed
✅️ اسم ( noun ) : blood
✅️ صفت ( adjective ) : bloody / bloodied / bloodless
✅️ قید ( adverb ) : bloodily
مسالمت آمیز
بی ( بدون ) دردسر ، بی ( بدون ) درگیری ، بی ( بدون ) زحمت ، به راحتی ، بدون خونریزی
بی روح

بپرس