صفت ( adjective )
حالات: blonder, blondest
حالات: blonder, blondest
• (1) تعریف: having light-colored hair and usu. also a fair complexion.
• متضاد: dark
• متضاد: dark
- Many Scandinavian people are blond.
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم اسکاندیناوی بلوند هستند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم اسکاندیناوی بلوند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم اسکاندیناوی بلوند هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of a light color.
- She has long blond hair.
[ترجمه ♡] او دارای موهای بلوند و بلند هست|
[ترجمه گوگل] او موهای بلند بلوند دارد[ترجمه ترگمان] موهای بلوند بلندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Maple is blond wood.
[ترجمه گوگل] افرا از چوب بلوند است
[ترجمه ترگمان] می پل چوب طلایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می پل چوب طلایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: blondness (n.)
مشتقات: blondness (n.)
• : تعریف: one who is blond.
- My brother is the blond standing near the counter.
[ترجمه گوگل] برادر من بلوند است که نزدیک پیشخوان ایستاده است
[ترجمه ترگمان] برادرم مو طلایی کنار پیشخوان ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برادرم مو طلایی کنار پیشخوان ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید