اسم ( noun )
• (1) تعریف: the barring or shutting off of traffic in and out of an area, such as a seaport or city, by hostile military forces.
• مترادف: besiegement, cordon, siege
• مترادف: besiegement, cordon, siege
- The blockade prevented food and medical supplies from reaching the people of the city.
[ترجمه گوگل] این محاصره مانع از رسیدن مواد غذایی و پزشکی به مردم شهر شد
[ترجمه ترگمان] این محاصره مانع ورود مواد غذایی و پزشکی به مردم شهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این محاصره مانع ورود مواد غذایی و پزشکی به مردم شهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any obstruction designed to prevent passage.
• مترادف: barricade, barrier
• مشابه: block, blockage, obstacle, obstruction, surround
• مترادف: barricade, barrier
• مشابه: block, blockage, obstacle, obstruction, surround
- The police set up a blockade to prevent traffic on the bridge.
[ترجمه گوگل] پلیس برای جلوگیری از تردد روی پل، محاصره کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس برای جلوگیری از ترافیک روی پل یک جاده مسدود را راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس برای جلوگیری از ترافیک روی پل یک جاده مسدود را راه اندازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blockades, blockading, blockaded
مشتقات: blockader (n.)
حالات: blockades, blockading, blockaded
مشتقات: blockader (n.)
• : تعریف: to obstruct by means of a blockade.
• مترادف: barricade, besiege, cordon, siege, surround
• مشابه: block, obstruct
• مترادف: barricade, besiege, cordon, siege, surround
• مشابه: block, obstruct
- The enemy blockaded the port.
[ترجمه گوگل] دشمن بندر را محاصره کرد
[ترجمه ترگمان] دشمن در بندر را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دشمن در بندر را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید