block

/blɑːk//blɒk/

معنی: سد، قطعه، کند، بلوک، جعبه قرقره، کنده، انسداد، مانع ورادع، ساختمان چهارگوش، توده، قلنبه، مسدود کردن، باز داشتن، بستن، بند اوردن، مانع شدن از، قالب کردن
معانی دیگر: قطعه ی دارای سطوح صاف (از چوب یا سنگ یا سیمان و غیره)، تکه، قالب، بالشتک چوبی زیر ساطور یا شمشیر و غیره، بندآوردن، گرفتن (مجرا)، جلوگیری کردن، سد کردن، سد راه کردن، هر چیزی که مجرا یا معبری را سد کند، (روان شناسی) دچار بازداری ذهنی شدن، وقفه ی فکری، قطعه یا محله ی مربع شکلی از شهر، هریک از خیابان های متقاطع و شبکه وار و ساختمان هایی که بین آنها قرار دارد، فاصله ی دو خیابان، (انگلیس) ساختمان بزرگ، دستگاه ساختمان، گروه، همبست، دسته، یک جا، قلمبه (block هم می نویسند)، (خودمانی) سر، کله، (پزشکی) وقفه در کار اندام، گرفتگی یا انسداد عضو، اختلال در ارسال انگیزه های عصبی به محلی از بدن، (تجارت و بانکداری) گرفتگی ایجاد کردن (در انتقال پول یا تبدیل آن به ارزهای دیگر یا برداشت آن)، به صورت قطعه یا بلوک درآوردن، تکه تکه کردن، (پیشخوانی که حراجگر اجناس حراجی را روی آن قرار می دهد) میز حراج، قالب کلاه سازی، شکل و قالبگیری کلاه، قالبگیری کردن، داپو، بازداری، گیر، بندال، بندآر، هر چیز محکم که به عنوان حایل یا شمع یا پشتبند به کار رود، با پشتبند (و غیره) محکم کردن، (مکانیک) بدنه ی موتور که سیلندرها در آن قرار می گیرند (engine block هم می گویند)، قرقره ی طنابخور، توپی چرخ، (کامپیوتر) یک گروه واژه، حروف و ارقام به عنوان یک واحد اطلاعات، (چاپ) قطعه ی چوب یا پلاستیک (و غیره) که روی آن نقشی حک شده باشد، (برخی ورزش ها به ویژه فوتبال امریکایی و بسکتبال و غیره) جلو حرکت یا بازی حریف را گرفتن، سد کردن راه حریف، (مسابقات دو - جمع) خط (یا تخته ی) شروع مسابقه، (معمولا با out) کروکی کشیدن، تصویر کلی ترسیم کردن، توی عکسی را پر کردن، (تئاتر) حرکات هنر پیشگان را روی صحنه طرح و کارگردانی کردن، (در ماشین کردن مراسلات) آدرس و متن نامه را بدون بریدگی (انقطاع) تایپ کردن، اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a solid piece of hard material such as wood, concrete, or ice, usu. flat on the sides.
مشابه: bar, brick, cake, chunk, cube

- Blocks of ice were cut from the surface of the frozen lake.
[ترجمه MM] قطعات یخ از سطح دریاچه ی یخ زده بریده شدند
|
[ترجمه گوگل] بلوک های یخ از سطح دریاچه یخ زده بریده شد
[ترجمه ترگمان] تکه های یخ از سطح دریاچه یخ زده بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: such a piece, usu. made of concrete, used for building construction.
مشابه: brick, cinder block

(3) تعریف: a section of a city or town bounded on four sides by intersecting streets, or the distance represented by one side of such a section.
مشابه: neighborhood, square

- Let's take a walk around the block.
[ترجمه raha] بیایید در اطراف بلوک قدم بزنیم
|
[ترجمه meli] بیایید برای قدم زدن در اطراف بلوک برویم: )
|
[ترجمه گوگل] بیایید در اطراف بلوک قدم بزنیم
[ترجمه ترگمان] بیا بریم تو خیابون قدم بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He lives four blocks away.
[ترجمه Red] او چهار خیابان آنطرف تر زندگی می کند.
|
[ترجمه گوگل] او چهار بلوک دورتر زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] او چهار بلوک آن طرف تر زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: one of a set of small cubes or other three-dimensional shapes, usu. made of wood or plastic, and used as a child's building toy.
مشابه: cube

- Her little boy was busy making a castle with his blocks.
[ترجمه دریا⭐] پسر کوچکش مشغول ساختن قلعه با بلوک ها بود.
|
[ترجمه نابی:)] پسر کوچکش مشغول ساختن قطعه با بلوک بود.
|
[ترجمه گوگل] پسر کوچکش مشغول ساختن قلعه با بلوک های خود بود
[ترجمه ترگمان] پسر کوچکش سرگرم ساختن یک قلعه با blocks بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a mold on which a thing, esp. a hat, is shaped or displayed.
مترادف: form, mold
مشابه: frame, shape

(6) تعریف: a piece of wood, stone, or the like to be used for engraving.

(7) تعریف: a solid piece of wood against which cutting or chopping is done.
مشابه: chopping block

(8) تعریف: the casing in which a pulley is set.
مشابه: block and tackle

(9) تعریف: a group of people or things regarded as a single unit.
مترادف: group
مشابه: alliance, battery, bloc, faction, league

(10) تعریف: a hindrance; obstruction.
مترادف: blockage, hindrance, impediment, obstacle, obstruction
مشابه: bar, barrier, blockade, clog, hurdle, jam, rebuff, stop

(11) تعریف: in sports, an act of physical obstruction of another player, esp. in football.
مشابه: interference, obstruction

(12) تعریف: a state of being unable to perform a certain task.
مترادف: blockage, inhibition
مشابه: repression, suppression

- He can't finish his novel because of his writer's block.
[ترجمه گوگل] او نمی تواند رمان خود را به دلیل بلوک نویسنده اش تمام کند
[ترجمه ترگمان] نمی تواند رمان او را به خاطر بلوک his تمام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(13) تعریف: (slang) one's head.
مترادف: dome, head, noggin, pate

- He threatened to knock my block off.
[ترجمه گوگل] او تهدید کرد که بلوک من را خواهد زد
[ترجمه ترگمان] اون تهدید کرد که جلوی ساختمون منو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(14) تعریف: (chiefly British) a large building divided into separate apartments, offices, or the like.

- They're putting up a new office block on the corner.
[ترجمه گوگل] آنها در حال نصب یک بلوک اداری جدید در گوشه ای هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها در گوشه ای از یک دفتر جدید اداره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blocks, blocking, blocked
(1) تعریف: to hinder or obstruct.
مترادف: hinder, impede, obstruct, stop
متضاد: bolster
مشابه: arrest, bar, bottleneck, clog, dam, frustrate, jam, occlude, oppose, preclude, rebuff

- His lack of training blocks his chances for advancement.
[ترجمه گوگل] عدم تمرین او شانس پیشرفت او را مسدود می کند
[ترجمه ترگمان] عدم آموزش او فرصت های او برای پیشرفت را مسدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to impede or obstruct by placing something in the way or by being in the way.
مترادف: clog, jam, obstruct
متضاد: unblock
مشابه: bottleneck, choke, close, clot, dam, foul, hinder, impede, interfere, occlude, stop, wall

- He blocked the door with cardboard boxes.
[ترجمه گوگل] در را با جعبه های مقوایی بست
[ترجمه ترگمان] در را با جعبه های مقوایی بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The basketball player blocked his opponent.
[ترجمه گوگل] بسکتبالیست حریف خود را مهار کرد
[ترجمه ترگمان] بازیکن بسکتبال حریف او را مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The stalled truck blocked the road.
[ترجمه بهاره] کامیون به خاطر جاده مسدود شده متوقف کرد
|
[ترجمه گوگل] کامیون متوقف شده جاده را مسدود کرد
[ترجمه ترگمان] کامیون stalled جاده را مسدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put into a rough form; outline (usu. fol. by "out").
مترادف: draft, map, outline
مشابه: delineate, plan, sketch

- We blocked out the first act of the play.
[ترجمه گوگل] ما اولین اقدام نمایش را مسدود کردیم
[ترجمه ترگمان] ما پرده اول بازی را مسدود کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to shape into or with a block.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: in certain sports, to hinder or obstruct the movements of an opposing player.
مشابه: hinder, interfere

جمله های نمونه

1. block in
اتومبیل خود را جلو اتومبیل دیگر پارک کردن،راه ماشین دیگر را سد کردن

2. block out
از پخش خبر جلوگیری کردن،سانسور کردن

3. block up
1- (متن یا فضا و غیره را) به طور مسدود کننده ای پر کردن 2- (توسط قطعات چوبی یا فلزی و غیره) بلند کردن

4. a block of ice
یک قالب یخ

5. a block of tickets
یک دسته بلیط

6. a block of wood
یک قطعه چوب

7. don't block the doorway!
راه دخول را سد نکنید!

8. heart block
بلوک قلبی

9. writer's block
بازماندگی ذهنی نویسنده

10. concrete block
آجر سیمانی،بلوک بتونی

11. a butcher's block
تخته ی زیر ساطور قصابی

12. a cement block
بلوک سیمانی

13. a headsman's block
بالشتک چوبی که سر محکوم را روی آن قرار می دادند و با تبر می زدند،بالشتک سربری

14. a parliamentary block
بلوک (همبست) پارلمانی

15. knock someone's block off
(خودمانی) کتک مفصل زدن،تو سری حسابی زدن

16. on the block
در معرض حراج یا فروش

17. he tried to block the deal
او سعی کرد جلو معامله را بگیرد.

18. go to the block
1- اعدام شدن (از طریق قطع سر) 2- حراج کردن،به حراج گذاشتن

19. chip off the old block
(در مورد فرزند) خیلی شبیه پدر،درست عین پدر

20. he threatened to knock my block off
تهدید کرد که کله ام را خرد خواهد کرد.

21. the spanish government tried to block out new ideas from abroad
دولت اسپانیا کوشید جلو پخش اندیشه های نوین خارجی را بگیرد.

22. he drove (his car) around the block
او با اتومبیل دور بلوک گشت.

23. his flat is on the fifth floor of this ten-storey block
آپارتمان او در طبقه ی پنجم این ساختمان ده طبقه است.

24. What is sculpture is to a block of marble, education is to the soul.
[ترجمه گوگل]آنچه مجسمه سازی است به یک بلوک مرمر است، آموزش برای روح است
[ترجمه ترگمان]آنچه که مجسمه سازی به یک بلوک مرمر تعلق دارد، آموزش روح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He is chipping away at a block marble with a chisel.
[ترجمه گوگل]او با یک اسکنه سنگ مرمر را خرد می کند
[ترجمه ترگمان]یک تکه سنگ مرمر را با یک اسکنه از آن جدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The old man chopped the block of wood in two with a single blow.
[ترجمه گوگل]پیرمرد با یک ضربه چوب را به دو نیم کرد
[ترجمه ترگمان]پیرمرد تکه چوب را با یک ضربه قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. He cleaved a block of wood in two.
[ترجمه گوگل]او یک قطعه چوب را به دو نیم کرد
[ترجمه ترگمان]او یک تکه چوب را در دو تکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He rough-hewed a statue out of a block of jade rapidly but then polished it slowly over a long period.
[ترجمه گوگل]او مجسمه ای را به سرعت از یک بلوک یشم بیرون آورد، اما سپس آن را به آرامی در مدت طولانی صیقل داد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت مجسمه را از یک تکه طناب جدا کرد، اما بعد از مدتی طولانی آن را به آرامی صیقل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He's trying to block out memories of the accident.
[ترجمه گوگل]او سعی می کند از خاطرات تصادف جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]اون داره سعی می کنه خاطرات اون تصادف رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Block out this unimportant detail at the top of your picture.
[ترجمه گوگل]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خود مسدود کنید
[ترجمه ترگمان]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خودتان ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سد (اسم)
dyke, dike, dam, block, obstacle, barrier, wall, sluice, rampart, massif, stank, stoppage

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

کند (اسم)
block

بلوک (اسم)
canton, district, block, bloc

جعبه قرقره (اسم)
block, bloc

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

انسداد (اسم)
let, choke, block, obstacle, blockade, obstruction, blockage, occlusion, blocking, stockade, impassability, padlock, tie-up

مانع ورادع (اسم)
block

ساختمان چهارگوش (اسم)
block

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

قلنبه (اسم)
lump, block, bloc, nub, pone, hunch, nob

مسدود کردن (فعل)
close, bar, clog, choke, shut, block, barricade, shut off, caulk, blank out, jam, calk, stopper, foreclose, scotch, head back, mure, obstruct, obturate, occlude, oppilate, portcullis, stopple

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

بند اوردن (فعل)
stop, stanch, stem, block

مانع شدن از (فعل)
block, hamper

قالب کردن (فعل)
form, block, found, cake, shove over, take a cast

تخصصی

[علوم دامی] بلوک
[عمران و معماری] بلوک - قطعه - قطعه زمین - کنده سنگ یا چوب - ناحیه اختصاصی
[کامپیوتر] بلوک - گروهی از بایتها که بر روی نوار مغناطیسی یا وسیله ای مشابه ذخیره می شوند. بلوکها توسط نواحی خالی به نام فواصل بین بلوک از هم جدا می شوند - بلوک ؛ مسدود کردن ؛ سد ؛کنده ؛ بلاک
[برق و الکترونیک] بلوک دسته ای از بایتها که به عنوان واحد داده ی منطقی و مانند رکورد یک پرونده، پردازش، ذخیره و دستیابی می شوند .
[مهندسی گاز] بستن، محدود کردن
[نساجی] دسته ای - کلیشه ای - قطعه - خنثی سازی - جلوگیری - متوقف کردن - نقش برجسته - قالب - تکه
[ریاضیات] قطعه، بستن، سد شدن، توده، سد کردن، مانع، بلوک، دسته، بخش، بلاک، جدول، جسم، قطعه ای بجرم، دسته
[معدن] بلوک (معادن زیرزمینی) - کنده (نگهداری)
[خاک شناسی] تنک کردن
[آمار] بلوک
[آب و خاک] جوی بند

انگلیسی به انگلیسی

• chunk; obstacle; piece, unit of text that is marked for a future processing operation (computers); mold; obstruction; scaffold, gallows; rectangle space surrounded by streets
obstruct; hinder, thwart
a block of flats or offices is a large building containing them.
a block in a town is an area of land with streets on all its sides.
a block of a substance is a large rectangular piece of it.
to block a road, channel, or pipe means to put something across or in it so that nothing can get past.
if something blocks your view, it prevents you from seeing something by being between you and that thing.
if you block something that is being arranged, you prevent it from being done.
see also building block, road block, stumbling block.
if you block out a thought, you try not to think about it.
if you block something up or if it blocks up, it becomes completely blocked so that nothing can get through it.

پیشنهاد کاربران

بن بست کلامی ( در مذاکرات )
Guz
بلوکه کردن
مثال: The road was blocked due to the accident.
جاده به دلیل تصادف بلوکه شده بود.
آًقای محمد مهدی فولادی: بلوک �به معنای چهار راه� نیست بل که همان طور که در شرح واژه نوشته اید، مجموعه ی ساخت مان های محصور در بین چهار ( four هم به اشتباه foul تایپ شده ) خیابان است ( شکل زیر ) .
block
لانگمن دیکشنری :
۰ _ بلوک ( ساختمان )
۱ _ قطعه ، قالب
Solid piece of material : a block of wood or ice
۲ _ ( عامیانه ) کله ، سر
Head ; I'll knock your block off
۳ _ چهار راه
Distance between one street and the next ; e. g. The store is 4 blocks away
...
[مشاهده متن کامل]

۴ _ دسته ، گروه
Group of things considered together ; e. g. A block of theatre seats
۵ _ انسداد
Blockage
۶ _ مسدود کردن ، جلوی حرکت کسی یا چیزی را گرفتن
Prevent movement through
7 _ Shut off from view
۸ _ جلوگیری از موفقیت
Prevent the success of

پنهان کردن
بن بست
گاهی که به صورت اسم به کار می رود به معنای بن بست است.
( معامله را ) لغو کردن
قطعه ی نسبتاً بزرگ چوب
the distance along a street from where one road crosses it to the place where the next road crosses it, or one part of a street like this, especially in a town or city
حد فاصل بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی، یا یک بخشی از خیابون شبیه به این، مخصوصا در یک شهر
...
[مشاهده متن کامل]

.
https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/block

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
بلاک
بلاک ها اجزای تشکیل دهنده یک بلاکچین هستند.
ظرف شرابخوری
قسمتی از ولایت که توسط یک نفر نایب الحکومه برای حفظ حاکمیت از طرف حاکم اداره میشود.
سرگین شتر.
در جمع
مردم، ملت ها.
Francis Johnson. “A dictionary, persian, arabic, and english by Francis Johnson”. W. m H. Allen and Company, 1852. p. 253
منابع• https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/بلوک
اجزا
قطعه
به معنای چهار راه
کانون زبان ایران Reach 4
An area of land in a town which has streets on foul sides.
Sport: Put your body between an opposing player and the ball
( واژه مصوب گردشگری و جهانگردی ) : یک اتاق، صندلی یا فضایی رو از پیش رزرو کردن که معمولا به وسیله خرده فروشان یا آژانس های مسافرتی که قصد فروش اونها رو به عنوان قسمتی از پکیج تور دارند.
راه گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) راه رفتن. ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) . روانه شدن. راهی شدن. روی بجانب محل یا چیزی آوردن. رفتن. راه برگرفتن. عزیمت کردن. روان گشتن :
سخن چند راندند از آن رزمگاه
...
[مشاهده متن کامل]

وزآنجا بخندان گرفتند راه.
اسدی ( گرشاسبنامه ) .
گویند ازوحذر کن و راه گریز گیر
گویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
سعدی.
میخواند اجل بر آستانت
بوسی بزنیم و راه گیریم.
امیرخسرو دهلوی ( از ارمغان آصفی ) .
کند آزادم از شر سیاست
که راه وادی خذلان گرفتم.
ملک الشعراء بهار.
|| راه بستن. مسدودکردن راه. سد راه کردن. ایجاد مانع کردن در راه. مانع عبور و مرور شدن در راه : راه گرفتن بر کسی ؛ راه بر او بستن. ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) . از پیشروی جلوگیری کردن. نگذاردن آن پیشتر آید. مقابل راه گشودن وراه واکردن. ( از آنندراج ) :
بیاید دهد آگهی از سپاه
نباید که گیرد بداندیش راه.
فردوسی.
پس لشکر او بیامد سپاه
ز هرسو گرفتند بر شاه ، راه.
فردوسی.
بهرسو فرستاد بیمر سپاه
بر آن سرکشان تا بگیرند راه.
فردوسی.
هارون راه بگرفته بود تا کسی را زهره نبودی که چیزی می نبشتی بنقصان حال وی و صاحب برید را بفریفته تا بمراد او انها کردی و کارش پوشیده می ماند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 680 ) .
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه گیرد و چال.
شاهسار ( از لغت فرس اسدی ) .
دل میبرد امشب ز من آن ماه بگیرید
وز دست و شب تیره برد راه بگیرید.
اوحدی ( از بهار عجم ) .
- راه گریز گرفتن ؛ گریختن. روی بگریز نهادن. فرار کردن. ره فرار گزیدن :
جفاپیشه گستهم و بندوی تیز
گرفتند از آن کاخ راه گریز.
فردوسی.
|| طریقه و قاعده ای را پذیرفتن. رسمی را پیش گرفتن : و راهی گرفت و راهی راست نهاد و آن را بگذاشت و برفت و بنده را خوشتر آید که امروز بر راه وی رفته آید. ( تاریخ بیهقی ) .

چفت ( اسباب بازی بچه ها )
block
یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی
The museum is just six blocks away.
تقاطع
بلوک ساختمانی
کانون زبان ایران
ترم : reach 4
sup book page 68
block
meaning :an area of land in a town which has streets on four sides
example :they blocked the street baecuse of the accident.
block ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: بستک 1
تعریف: مجموعه‏ای از بیت ها یا گروهی از نویسه‏ها که به عنوان واحد اطلاعاتی مستقل منتقل می‏شوند و برای تصحیح خطا یا هم‏زمان‏سازی به کار می‏روند
( N ) :چهار راه
( V ) :مسدودکردن
اگر فعل باشه میشه مسدود کردن و اگر اسم باشه چهار راه هم معنی میده
بند ( زندان )
بلاک، بلوک ساختن
سمت ، طرف
in the interest of always being in the majority voting block
بسته, قطعه, تکه, دسته ای از اشیا که کنار هم بسته شده اند یا در کنار هم مجموعه ای را تشکیل میدهند
we can see a block of seats in the stadium
ما میتونیم مجموعه ای از صندلی هارو توی استادیوم ببینیم
Making a block
سر راه بودن. مانع بودن
بلوک. مسدود کردن
بلوک
مسدود کردن
منجمد شدن
( یوگا ) آجر یا بلوک مخصوص یوگا
مهار کردن
Kanoon lran
=4=block
چهارراه

خیلیا فک میکنن به معنیه بلاک کردن میده ولی این v هس
داخلn به معنیه بلوک. . . هس
ساختمان بزرگ
a large building that is divided into apartments
محله یا بلوک
سدکردن
مسدود کردن
ساختمان
چهارراه
( در والیبال ) دفاع روی تور ، یک بازی دفاعی در بالای تور است که در آن یک یا چند بازیکن ، سعی می کنند که مسیر توپ ورودی به زمین را مسدود کنند یا سرعت توپ ورودی را کاهش دهند.
مکعب
گنگ ، گروه و. . .
بلوک
block area جایی که بچه های مهدکودک توش بازی با وسیله هایی مثل آجر بازی می کنند ( جایی که ساختمان می سازند وخراب می کنند ) .
مسدود کردن 😭⁦ ( 。ŏ﹏ŏ ) ⁩
[نفت]: احاطه سنگ و ماتریکس
چار راه
an area of land in a town which has streets on four sides
چهار راه
an area of land in a town which has streets on four sides
Block - En ( بلوک ) =مسدود کردن، اسم:توده، انسداد، بلوک، سد، قطعه، قلنبه –فعل:مسدود کردن ، بستن
Block - Turk بُلوک=قسمت، قطعه ، قطع شده ، جدا شده ، دوتیکه شده، مسدود شده، تقسیم شده
بُؤل =فعل امر بُؤلمک=جداکردن ، قطعه قطعه کردن، قطع ومسدود کردن ، تقسیم کردن– چورگی بُؤل= نان را تقسیم کن ، نان را قطعه قطعه کن – بیر بُلوک أوی=یک قطعه خانه – بیر بُلوک داش= یک تیکه سنگ - ایکی بُلوک یر= دوقطعه زمین – یولی بُؤل= راه را مسدود کن – اِتی بُؤل= گوشت را ببُر ( ساطوری اش کن ) - بیر بُلوک آدم گلیار = یک گروه آدم ( گروه مشخص وجدا شده از دیگران ) می آیند - بُل=بزرگ ، زیاد ، عظیم ، قلنبه
...
[مشاهده متن کامل]

Blockade Runner - En ( بلوک کاید رونا ( رونار ) ) =دوندۀ محاصره، شخص یا ناوی که از محاصرۀ دشمن می گذرد
Blockade Runner - Turk – ( بلوک کاد روانا ر ) = روان شدن از قطعۀ یا راه مسدود شده ( قطع شده ) ، روانابولماق=به یک طرف دویدن یا رفتن، به یک سوعزیمت کردن، به یک سمت راه افتادن ، به جهتی روان شدن –روانار= دونده ، چیز رونده، راه افتاده ، عزیمت کرده ، روان شده ، رو ( برو )
Blockade - Enبلوک کاید=اسم:محاصره ، انسداد، راه بندان، سد راه، فعل:بستن، محاصره کردن، راه بندان کردن، سد راه کردن
Blockade - Turk بُلوک کاد ( بُلوک قطع ) =قسمت قطع شده ، تیکۀ مسدود شده

قطعه
قسمت
بخش
واحد - بخش - گروه - گروهه

معنی سنگ هایی برای ساختن خانه هم میده
Noun:چهار راه
چهار راه می شود
مسدود کردن
متوقف کردن
وقتی اسم باشه می تونه چهار راه هم معنی بده
an area of land in a town which has streets on four sides
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٨)

بپرس