bloc

/ˈblɑːk//blɒk/

معنی: توده، قلنبه، قطعه، بلوک، جعبه قرقره، کنده
معانی دیگر: (در پارلمان ها) فراکسیون، همبست یا اتحادیه ی موقت نمایندگان دو یا چند حزب، (امریکا) گروهی از نمایندگان که علیرغم وابستگی حزبی در موارد ویژه ای با هم رای می دهند، کشورهای همبسته، بنداوردن، انسداد، اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی، مانع ورادع، بستن، مسدود کردن، مانع شدن از، بازداشتن، قالب کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an alliance of people, nations, or organizations working together to achieve some legislative or political goal.
مشابه: alliance, coalition, confederacy, league

- the communist bloc
[ترجمه گوگل] بلوک کمونیستی
[ترجمه ترگمان] جبهه کمونیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the farm bloc
گروه طرفدار کشاورزان

2. the western bloc (of nations)
کشورهای بلوک غرب

3. A solid bloc of union members support the decision.
[ترجمه گوگل]بلوک محکمی از اعضای اتحادیه از این تصمیم حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]گروهی از اعضای اتحادیه از این تصمیم حمایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The selectors should resign en bloc.
[ترجمه گوگل]منتخبان باید به صورت دسته جمعی استعفا دهند
[ترجمه ترگمان]The باید در بلوک استعفا دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They left the meeting en bloc.
[ترجمه گوگل]آنها به صورت بلوک جلسه را ترک کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها جلسه را به صورت بلوک ترک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are reports of teachers resigning en bloc.
[ترجمه گوگل]گزارش هایی از استعفای دسته جمعی معلمان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گزارش هایی از استعفا و استعفا از سوی معلمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The five countries formed a regional trade bloc.
[ترجمه گوگل]این پنج کشور یک بلوک تجاری منطقه ای تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان]این پنج کشور یک بلوک تجاری منطقه ای تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now the governors en bloc are demanding far more consultation and rights over contractual approval.
[ترجمه گوگل]اکنون فرمانداران به صورت گروهی خواستار مشاوره و حقوق بیشتر در مورد تصویب قرارداد هستند
[ترجمه ترگمان]اکنون فرمانداران در بلوک خواهان رایزنی و حقوق بسیار بیشتری نسبت به تصویب قراردادی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The European Union is a powerful trading/trade bloc.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا یک بلوک تجاری/تجاری قدرتمند است
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا یک بلوک تجاری \/ تجاری قدرتمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The politician tried to disaffect every major voting bloc.
[ترجمه گوگل]این سیاستمدار سعی کرد هر بلوک اصلی رای‌دهی را ناراضی کند
[ترجمه ترگمان]سیاست مدار سعی کرد از هر بلوک اصلی رای گیری استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Until about 199 the Eastern bloc was the Soviet Union and the communist countries of Eastern Europe.
[ترجمه گوگل]تا حدود سال 199 بلوک شرق اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی بود
[ترجمه ترگمان]تا حدود ۱۹۹ بلوک شرق اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must consider all the difficulties en bloc.
[ترجمه گوگل]ما باید همه مشکلات را بصورت بلوک در نظر بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید همه مشکلات را در بلوک در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You cannot dismiss these stories en bloc.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید این داستان ها را بصورت بلوک رد کنید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید این داستان ها را در یک بلوک نادیده بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Liberal Bloc voted for the tax increase.
[ترجمه گوگل]بلوک لیبرال به افزایش مالیات رای داد
[ترجمه ترگمان]بلوک لیبرال به افزایش مالیات رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

قلنبه (اسم)
lump, block, bloc, nub, pone, hunch, nob

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

بلوک (اسم)
canton, district, block, bloc

جعبه قرقره (اسم)
block, bloc

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

انگلیسی به انگلیسی

• coalition, group of people who have joined together for a common cause or purpose (political or otherwise)
a bloc is a group of countries with similar political aims and interests acting together.

پیشنهاد کاربران

جبهه، گروه، طیف ( مثلا مخالفان )

اتحادیه، بلوک ( سیاسی )

بپرس