1. a blithering idiot
احمق چرندباف
2. Senep's antennae shone with anger. That blithering idiot! But-if it was Telsa, why hadn't he identified himself? Perhaps something was wrong.
[ترجمه گوگل]آنتن سنپ از عصبانیت می درخشید آن احمق دمدمی مزاج! اما اگر تلسا بود، چرا خودش را شناسایی نکرده بود؟ شاید چیزی اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]شاخک Senep از خشم می درخشیدند ! اون احمق blithering اما - اگر هم Telsa بود، چرا خودش را شناسایی نکرده بود؟ شاید چیزی اشتباه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She is alway blithering about some problems of hers.
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد برخی از مشکلات خود غرغر می کند
[ترجمه ترگمان]همیشه درباره مشکلات خودش حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was a blithering idiot .
5. Today provides a more immediate issue- the final opportunity for cricket to show it's not administered entirely by blithering idiots.
[ترجمه گوگل]امروز یک مسئله فوریتر را فراهم میکند - فرصت نهایی برای کریکت تا نشان دهد که به طور کامل توسط احمقهای پرخاشگر اداره نمیشود
[ترجمه ترگمان]امروز یک مساله فوری فراهم می کند - آخرین فرصت برای کریکت که نشان دهد به طور کامل توسط احمق blithering اداره نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I spent more than two hours on listening to a blithering report yesterday afternoon.
[ترجمه گوگل]دیروز بعدازظهر بیش از دو ساعت را صرف گوش دادن به گزارشی هولناک کردم
[ترجمه ترگمان]دیروز بعد از ظهر بیشتر از دو ساعت وقت صرف گوش دادن به گزارش blithering بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Not since Earl Haig, we gathered, had there been such blithering myopia about the impending slaughter.
[ترجمه گوگل]از زمانی که ارل هیگ جمع کردیم، چنین نزدیک بینی سوزناکی در مورد کشتار قریب الوقوع وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]نه از وقتی که کنت Haig، ما جمع شدیم، از این کشتار impending myopia
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. To talk nonsense or foolishness . H e blethered on, the blithering fool.
[ترجمه گوگل]بیهوده یا حماقت گفتن او ابله دمنده
[ترجمه ترگمان]چه حرف ها! چه حماقتی! اچ اس ای احمق احمق!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She admitted that her comments suggesting that karmic retribution may have caused the devastating earthquakes in China were blithering.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که اظهاراتش مبنی بر اینکه انتقام کارمایی ممکن است باعث زمین لرزه های ویرانگر چین شده باشد، دلخراش بود
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که اظهارات وی حاکی از این است که مجازات karmic ممکن است باعث بروز زلزله ویرانگری در چین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This awareness was annoying me all along just like my blithering mother.
[ترجمه گوگل]این آگاهی در تمام طول مدت من را آزار می داد، درست مثل مادر بدحالم
[ترجمه ترگمان]این آگاهی از من، درست مثل مادر my آزار دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید