blither

جمله های نمونه

1. A blithe [happy] heart makes a blooming visage.
[ترجمه گوگل]یک قلب [شاد] چهره ای شکوفا می کند
[ترجمه ترگمان]قلب شاد و شاداب یک چهره شاداب می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She shows a blithe disregard for danger.
[ترجمه گوگل]او نسبت به خطر بی اعتنایی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او نسبت به خطر، بی اعتنایی و مهربانی نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It does so with blithe disregard for best scientific practice.
[ترجمه گوگل]این کار را با بی‌توجهی به بهترین عملکرد علمی انجام می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این کار با بی توجهی و بی توجهی به بهترین روش علمی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A blithe heart makes a blooming visage.
[ترجمه گوگل]قلب آرام ظاهری شکوفا می کند
[ترجمه ترگمان]یک قلب شاد، چهره شاداب و شاداب را از خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He drove with blithe disregard for the rules of the road.
[ترجمه گوگل]او با بی اعتنایی به قوانین جاده رانندگی کرد
[ترجمه ترگمان]با بی اعتنایی و بی اعتنایی به قوانین راه خود رانندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mary spoke with blithe certainty about her future.
[ترجمه گوگل]مری با قاطعیت در مورد آینده اش صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]مری با اطمینان از آینده اش سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Around the conference centre, the party rocks on with blithe disregard for the economic and political turbulence beyond.
[ترجمه گوگل]در اطراف مرکز کنفرانس، حزب با بی اعتنایی آرام نسبت به آشفتگی های اقتصادی و سیاسی فراتر به حرکت در می آید
[ترجمه ترگمان]در اطراف مرکز کنفرانس، حزب با بی توجهی صمیمانه به تلاطم اقتصادی و سیاسی روبرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When Claire left, the blithe people followed her.
[ترجمه گوگل]وقتی کلر رفت، مردم مهربان دنبال او رفتند
[ترجمه ترگمان]وقتی که \"کلر\" رفت، آدمای خوب دنبالش کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It heard blithe announcements from two military eminences which were hardly reassuring.
[ترجمه گوگل]اعلان‌های بی‌رحمانه دو تن از مقامات نظامی را شنید که به سختی اطمینان‌بخش بود
[ترجمه ترگمان]این خبر از دو eminences نظامی بود که به زحمت قابل اطمینان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But this knowledge is not so easily acquired as blithe references to the problem might suggest.
[ترجمه گوگل]اما این دانش به آسانی به دست نمی آید که ارجاعات ساده به مشکل نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]اما این دانش به راحتی به عنوان ارجاعات blithe به این مشکل به دست نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Relieved to have grass underfoot silencing his blithe escape, Laverne glances back with all the charm of a lowly jackal.
[ترجمه گوگل]لاورن که از داشتن علف زیر پا که فرار آرام او را خاموش می کند، آسوده است، با تمام جذابیت یک شغال پست به عقب نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]ما که خلاص شدن از زیر زمین را خاموش کرده بود و راه فرار blithe را خاموش کرده بود، با همه جذابیت یک شغال حقیر، نگاهی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nobody should be too blithe here either.
[ترجمه گوگل]اینجا هم کسی نباید خیلی خونسرد باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نباید اینجا شاد و شاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Saconi was in there at one of the tables, blithe and ambivalent in the diffused natural light.
[ترجمه گوگل]ساکونی در آنجا روی یکی از میزها، آرام و دوسوگرا در نور طبیعی منتشر شده بود
[ترجمه ترگمان]Saconi در نور طبیعی پراکنده در یکی از میزها was بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She wasn't the same Juliet Avery who had cycled to the hospital yesterday morning, blithe and carefree.
[ترجمه گوگل]او همان جولیت اوری نبود که صبح دیروز با دوچرخه به بیمارستان رفته بود، آرام و بی خیال
[ترجمه ترگمان]او همان جولیت آوری نبود که دیروز صبح به بیمارستان پدال زده بود، شاد و بی خیال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• nonsense, nonsensical talk
blather, talk nonsense; talk in a silly manner

پیشنهاد کاربران

( also blither on )
to talk a lot in a way that does not have much meaning and is not very interesting
زیاد صحبت کردن به گونه ای که معنای چندانی ندارد و خیلی جالب نباشد
**************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Tina's always blithering about her dog.
I do have a tendency to blither on when I'm nervous.
Synonym;
blather

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/blither

بپرس