blinking

/ˈblɪŋkɪŋ//ˈblɪŋkɪŋ/

معنی: سوسو زنی
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه - دشنام ملایم) فلان فلان شده، نان شیرینی نازک (دور پنیر یا میوه پیچیده شده است)، کورکوری صفت شعله

جمله های نمونه

1. blinking
(انگلیس - عامیانه - دشنام ملایم) فلان فلان شده

2. exits and entrances are marked by blinking lights
راه های خروجی و دخولی(برون راه ها و درون راه ها) با چراغ چشمک زن مشخص شده اند.

3. the pilot returned his attention to the blinking light
خلبان توجه خود را دوباره به چراغ چشمک زن معطوف کرد.

4. something went into her eye and she started blinking
چیزی به چشمش رفت و او شروع به چشم بر هم زدن کرد.

5. He has funny habit of blinking when talking with others.
[ترجمه گوگل]او عادت خنده‌داری دارد که هنگام صحبت با دیگران پلک بزند
[ترجمه ترگمان]وقتی با دیگران حرف می زند عادت دارد پلک بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You've got something in your eye - try blinking a few times.
[ترجمه گوگل]شما چیزی در چشمان خود دارید - سعی کنید چند بار پلک بزنید
[ترجمه ترگمان]تو یه چیزی تو چشمات داری - سعی کن چند بار پلک بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I found myself blinking back tears during his speech.
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که در طول سخنرانی اش اشک می زند
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که در حین سخنرانی، اشک از چشمانم جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She stood outside, blinking in the harsh sunlight.
[ترجمه گوگل]بیرون ایستاده بود و زیر نور شدید خورشید پلک می زد
[ترجمه ترگمان]او بیرون ایستاده بود و در نور شدید آفتاب پلک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The light on your answering machine is blinking.
[ترجمه گوگل]چراغ منشی تلفنی شما چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]نور روی پیغام گیر تو پلک میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The prisoners emerged, blinking, into daylight.
[ترجمه گوگل]زندانیان با چشمک زدن در نور روز بیرون آمدند
[ترجمه ترگمان]زندانی ها با پلک زدن به روشنایی روز بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I wish they'd turn down that blinking music!
[ترجمه گوگل]کاش آن موسیقی چشمک زن را کم می کردند!
[ترجمه ترگمان]کاش آن موسیقی چشمک زن را خاموش کرده بودند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He kept blinking to clear his eyes and now he rubbed his nose.
[ترجمه گوگل]مدام پلک می زد تا چشمانش پاک شود و حالا دماغش را مالید
[ترجمه ترگمان]پلک می زد تا چشم هایش را پاک کند و حالا دماغش را مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's a blinking nuisance.
[ترجمه گوگل]این یک مزاحم پلک زدن است
[ترجمه ترگمان]این یک آزار دهنده پلک پلک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Diffident, stupid with fatigue, she stood blinking.
[ترجمه گوگل]متعجب، احمق با خستگی، ایستاده بود و پلک می زد
[ترجمه ترگمان]گیج و منگ پلک می زد و پلک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوسو زنی (اسم)
blinking

انگلیسی به انگلیسی

• used as intensifier; alternating from on to off (i.e. of a light)
you can use blinking to describe someone or something which irritates or annoys you; an informal word.

پیشنهاد کاربران

blinking ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: چشمک‏زن 1
تعریف: عنصری تصویری که متناوباً روشن و خاموش شود
when the criminal came for me, my wife put herself between bullets and me without even blinking
وقتی مجرم اومد سراغم، همسرم بی درنگ خودشو بین گلوله ها و من قرار داد
چشمک زدن، پلک زدن، چشم زدن
تکان خوردن - حرکت آرام
You know that blinking thing i've been calling you ?

بپرس