blindfold

/ˈblaɪndfoʊld//ˈblaɪndfəʊld/

معنی: چشم بسته، با چشم بسته، چشم بستن، کور کردن
معانی دیگر: رجوع شود به: blenheim، چشم بسته کردن، چشم کسی را بستن، بی پروا، بی ملاحظه، با بی توجهی انجام دادن، پارچه یا هر چیزی که با آن چشم را ببندند، چشم بند، جلو درک یا دیدن چیزی را گرفتن، (بینش یا فهم کسی را) کور کردن، چشم بستن، کورکردن، با چشم بسته

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blindfolds, blindfolding, blindfolded
(1) تعریف: to cover the eyes with a strip of cloth or bandage.

(2) تعریف: to prevent clear perception or thinking.

- Don't let their flattery blindfold you.
[ترجمه روزبه انصاری] نگذار تملق های آنها چشمت را ببندند
|
[ترجمه گوگل] اجازه ندهید چاپلوسی آنها چشمان شما را ببندد
[ترجمه ترگمان] نذار flattery رو چشم بسته باور کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a bandage or cloth tied over the eyes to prevent vision.
صفت ( adjective )
• : تعریف: with the eyes covered or without the use of the eyes.

- a blindfold game
[ترجمه گوگل] یک بازی چشم بند
[ترجمه ترگمان] یک بازی چشم بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The reporter was taken blindfold to a secret location.
[ترجمه امیرعلی] گزارشگر به یک محل مخفی با چشمان بسته برده شد
|
[ترجمه گوگل]خبرنگار را با چشم بند به مکانی مخفی بردند
[ترجمه ترگمان]گزارشگر به یک محل مخفی بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She used a scarf as a blindfold.
[ترجمه گوگل]او از روسری به عنوان چشم بند استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]او از یک روسری به عنوان یک چشم بند استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prisoner wore a blindfold when he was executed.
[ترجمه گوگل]این زندانی هنگام اعدام چشم بند بسته بود
[ترجمه ترگمان]زندانی وقتی اعدام شد یک چشم بند به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I knew the way home blindfold .
[ترجمه گوگل]راه خونه رو با چشم بسته بلد بودم
[ترجمه ترگمان]چشم بسته راه خونه رو می شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My hands were unbound and my blindfold removed.
[ترجمه گوگل]دست هایم باز شد و چشم بندم برداشته شد
[ترجمه ترگمان]دست هایم بسته بودند و چشمانم را باز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I could do that blindfold .
[ترجمه گوگل]من می توانستم این کار را با چشم بند انجام دهم
[ترجمه ترگمان] میتونستم چشم بسته انجامش بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You might as well wear a blindfold.
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید یک چشم بند بپوشید
[ترجمه ترگمان] بهتره چشم بسته هم دستت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A blindfold was put on, she said, and remained in place throughout 36 hours of pure terror.
[ترجمه گوگل]او گفت که یک چشم بند بسته شد و در طول 36 ساعت وحشت خالص در جای خود باقی ماند
[ترجمه ترگمان]او گفت که یک چشم بند به کار گذاشته شد و در طی ۳۶ ساعت وحشت محض در جای خود باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As soon as the blindfold is applied, remove the obstacles and watch the children going over imaginary items.
[ترجمه گوگل]به محض بستن چشم بند، موانع را بردارید و کودکان را تماشا کنید که از روی وسایل تخیلی عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]به محض این که چشم بند به کار رود، موانع را از بین ببرید و به کودکان نگاه کنید که به چیزهای خیالی می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He tore at his blindfold as if it were a contagious body whose disease he might catch.
[ترجمه گوگل]چشم بندش را چنان پاره کرد که انگار جسد مسری است که ممکن است به بیماری مبتلا شود
[ترجمه ترگمان]چشم بسته به چشم بسته او را پاره کرد، انگار که بدن مسری ای وجود داشت که ممکن بود بیماری او را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To go on would be like stepping blindfold into the dark, and she wasn't ready.
[ترجمه گوگل]ادامه دادن مثل پا گذاشتن با چشم بند به تاریکی بود، و او آماده نبود
[ترجمه ترگمان]اگر چشم بسته راه می رفت، مثل چشم بسته بود که در تاریکی فرو می رفتم و او آماده نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then blindfold them and invite them to take four steps backwards followed by four forward before trying to blow out the candle.
[ترجمه گوگل]سپس چشمان آنها را ببندید و از آنها دعوت کنید قبل از فوت کردن شمع، چهار قدم به عقب و چهار قدم به جلو بروند
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها را ببندید و از آن ها دعوت کنید چهار قدم به عقب پیش از اینکه سعی کنید شمع را خاموش کنید چهار قدم به عقب بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But all the time wearing a blindfold.
[ترجمه گوگل]اما همیشه چشم بند بسته است
[ترجمه ترگمان]اما در تمام مدتی که یک چشم بند به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Other hands tightened my blindfold until it hurt and started fitting a cloth over my mouth.
[ترجمه گوگل]دست های دیگر چشم بندم را محکم بستند تا اینکه درد گرفت و شروع به گذاشتن پارچه ای روی دهانم کرد
[ترجمه ترگمان]دست هایم تا زمانی که درد گرفت، چشم بند من را محکم تر کرد و شروع به پوشش دادن پارچه ای بر روی دهانم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشم بسته (صفت)
blindfold

با چشم بسته (صفت)
blindfold

چشم بستن (فعل)
blindfold, muffle

کور کردن (فعل)
blind, blindfold, seel

انگلیسی به انگلیسی

• covering for the eyes to prevent seeing
cover the eyes
with the eyes covered
a blindfold is a strip of cloth that is tied over someone's eyes so that they cannot see.
if you blindfold someone, you tie a blindfold over their eyes.

پیشنهاد کاربران

۱. چشم ( کسی ) را بستن ۲. چشم بند ۳. چشم بسته. با چشم بسته ۴. کورکورانه
مثال:
Don't let their flattery blindfold you.
اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها چشم تو را بندد.
Im going to blindfold you : میخوام چشماتو ببندم ( با چشم بند )
چشم بند

بپرس