blighted

/ˈblaɪt//blaɪt/

معنی: بد
معانی دیگر: بادزده، بادخورده، زنگ زده، شپشه گرفته، ناکام، محروم

جمله های نمونه

1. locusts blighted the crops
ملخ به محصولات آسیب رساند.

2. the unplanned spread of cities has blighted the world
گسترش بی رویه ی شهرها دنیا را آفت زده کرده است.

3. His career has been blighted by injuries.
[ترجمه گوگل]دوران حرفه ای او به دلیل مصدومیت ها آسیب دیده است
[ترجمه ترگمان]شغل او به شدت آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disease blighted oaks and elms.
[ترجمه گوگل]این بیماری بلوط و نارون را سوخت
[ترجمه ترگمان]این بیماری درختان بلوط و درختان نارون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A broken leg blighted her chances of winning the championship.
[ترجمه گوگل]شکستگی پا شانس او ​​را برای قهرمانی ضعیف کرد
[ترجمه ترگمان]یک پای شکسته شانس برنده شدن در مسابقات قهرمانی را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The frost has blighted my crops.
[ترجمه گوگل]یخبندان محصولاتم را خراب کرده است
[ترجمه ترگمان]یخ بندان، محصولات مرا خراب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The apple trees were blighted by frost.
[ترجمه گوگل]درختان سیب در اثر سرما سوخته بودند
[ترجمه ترگمان]درختان سیب براثر یخ بندان پژمرده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many considered the Booker Washington area hopelessly blighted.
[ترجمه گوگل]بسیاری منطقه بوکر واشنگتن را ناامیدکننده می دانستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها منطقه مدرسه Booker واشنگتن را به طرز ناامید کننده ای محروم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Illness blighted his plan.
[ترجمه گوگل]بیماری نقشه او را خراب کرد
[ترجمه ترگمان]بیماری به نقشه او لطمه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Life may be regarded as an austere struggle, blighted by fate, where only the rich and the lucky fare well.
[ترجمه گوگل]زندگی ممکن است به عنوان یک مبارزه سخت در نظر گرفته شود، که توسط سرنوشت نابود شده است، جایی که فقط ثروتمندان و خوش شانس ها موفق می شوند
[ترجمه ترگمان]زندگی ممکن است به عنوان یک مبارزه سخت در نظر گرفته شود، که به سرنوشت آسیب دیده است، جایی که تنها ثروتمندان و افراد خوش شانس آن را خوب می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. David and Barbara Owen say the property is blighted by plans for a bypass just yards away.
[ترجمه گوگل]دیوید و باربارا اوون می‌گویند که این ملک به دلیل برنامه‌ریزی برای یک کنارگذر در فاصله چند متری تخریب شده است
[ترجمه ترگمان]دیوید \"و\" باربارا آون \"می گن که این ملک با نقشه\" بای پس ره فاصله داره \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He personally led the last expedition to the Blighted Isle and reclaimed it from the Dark Elves.
[ترجمه گوگل]او شخصا آخرین سفر به جزیره بلایتد را رهبری کرد و آن را از الف های تاریک پس گرفت
[ترجمه ترگمان]او شخصا آخرین سفر به جزیره blighted را رهبری کرد و آن را از الف ها بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The June roses blighted.
[ترجمه گوگل]رزهای ژوئن سوختند
[ترجمه ترگمان]گل سرخ ماه ژوئن به هم ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد (صفت)
amiss, bad, mean, evil, ill, icky, unfavorable, dreadful, blighted, rum, shocking

پیشنهاد کاربران

This term refers to something that is affected by a disease or condition that causes harm or destruction. In the context of poisonous substances, it implies that the substance is harmful or destructive.
...
[مشاهده متن کامل]

چیزی که تحت تأثیر یک بیماری یا شرایطی است که باعث آسیب یا تخریب می شود. در زمینه مواد سمی، دلالت بر مضر بودن یا مخرب بودن آن ماده دارد.
مثال ها؛
“The blighted water in the river caused several fish to die. ”
In a discussion about environmental pollution, one might say, “The blighted soil in that area is not safe for farming. ”
A person warning others about a toxic plant might say, “Stay away from the blighted berries on that bush. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-poisonous/
فرسوده، خراب، درب و داغان، نیمه خراب ( درباره ساختمانها )
آسیب دیده

بپرس