blew off

پیشنهاد کاربران

۱. بی خیال شدن / نادیده گرفتن ( رایج ترین معنی )
- مثال:
- "He blew off the meeting. "
"او جلسه را بی خیال شد. " ( عمداً شرکت نکرد )
- "Don’t blow off your homework!"
"تکالیفت را بی خیال نشو!"
...
[مشاهده متن کامل]

۲. رد کردن ( با بی احترامی )
- مثال:
- "She blew him off when he asked her out. "
"وقتی از او دعوت کرد، بی اعتنایی کرد. "
۳. به هوا فرستادن ( به معنای فیزیکی )
- مثال:
- "The wind blew off my hat. "
"باد کلاهم را به هوا برد. "
- "The explosion blew off the door. "
"انفجار در را به هوا پرتاب کرد. "
۴. با عصبانیت کنار گذاشتن ( لهجه عامیانه )
- مثال:
- "He blew me off when I asked for help. "
"وقتی کمک خواستم، با عصبانیت رد کرد. " ( مثل "گمشو!" با لحن تند )
۵. لغو کردن برنامه ( غیررسمی )
- مثال:
- "They blew off the party last minute. "
"آخرین لحظه مهمانی را لغو کردند. "
- - -
معادل های عامیانه فارسی:
- "پُز دادن" ( بی اعتنایی عمدی )
- "لات بازی درآوردن" ( بی مسئولیتی )
- "ول کردن" ( مثلاً "کارش را ول کرد" )
- - -
تفاوت با "Get lost":
- "Blew off" بیشتر بی اعتنایی است، اما "Get lost" مستقیم تر و توهین آمیزتر است ( "گمشو!" ) .
deepseek

محل نذاشتن / کم محلی کردن/ پیچوندن
پیچوندن
انداختن

بپرس