blend

/ˈblend//blend/

معنی: ترکیب، مخلوط، امیختگی، مخلوطی، امیزه، مخلوط کردن
معانی دیگر: آمیختن، قاطی کردن، شیوانیدن، شیویدن، سرشتن، یکدست کردن یا شدن، آمیزه، آمیختگی، اختلاط و امتزاج، گمیزه، یکی کردن، به هم خوردن، به هم آمدن، (در مورد رنگ ها) با هم جور بودن، مخلوطی از چند جنس خوب و بد و متوسط تهیه کردن مثل چای

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blends, blending, blended, blent
(1) تعریف: to combine (two or more components) so thoroughly as to be unrecognizable in the resulting mixture.
مترادف: amalgamate, combine, incorporate, mingle, mix
متضاد: resolve
مشابه: beat, coalesce, compound, fuse, harmonize, meld, merge, scramble, synthesize, unify, unite

- Blend the sugar, butter, and eggs before adding the flour.
[ترجمه Sara] شکر، کره وتخم مرغ هارا قبل از اضافه کردن آرد مخلوط کنید
|
[ترجمه گوگل] قبل از اضافه کردن آرد، شکر، کره و تخم مرغ را با هم مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان] پیش از افزودن آرد، شکر، کره و تخم مرغ را به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to design or concoct such a mixture.
مترادف: compound, concoct, mix, prepare
مشابه: compose, synthesize

- His company blends coffees for a coffee importer.
[ترجمه گوگل] شرکت او قهوه ها را برای واردکننده قهوه ترکیب می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت او قهوه را برای یک وارد کننده قهوه مخلوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to go together harmoniously.
مترادف: mix
مشابه: fit, harmonize, match, wed

- The roommates' personalities did not blend well.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] شخصیت هم اتاقی ها با هم دیگه جور در نمیومد ( ابشون تو یک جوب نمیرفت )
|
[ترجمه گوگل] شخصیت هم اتاقی ها به خوبی ترکیب نمی شد
[ترجمه ترگمان] شخصیت هم اتاقی خیلی خوب ترکیب نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to merge almost imperceptibly.
مترادف: merge, mingle
مشابه: harmonize

- The sunset blended into twilight.
[ترجمه گوگل] غروب با گرگ و میش آمیخته شد
[ترجمه ترگمان] غروب خورشید غروب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to become mingled together.
مترادف: coalesce, fuse, merge, mingle, mix
مشابه: amalgamate, combine, harmonize, unite, wed

- The sounds of music and voices blended in the summer night.
[ترجمه گوگل] صداهای موسیقی و صداها در شب تابستان در هم می آمیخت
[ترجمه ترگمان] صداهای موسیقی و صداهای درهم آمیخته در شب تابستان به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: blend in
(1) تعریف: a mixture or concoction made by blending.
مترادف: combination, mixture
مشابه: admixture, compound, fusion, synthesis, union

- This dish has an interesting blend of spices.
[ترجمه گوگل] این غذا ترکیب جالبی از ادویه ها دارد
[ترجمه ترگمان] این غذا ترکیبی جالب از ادویه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They sell various blends of coffee.
[ترجمه گوگل] آنها مخلوط های مختلفی از قهوه را می فروشند
[ترجمه ترگمان] آن ها ترکیبات مختلف قهوه را می فروشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the specific recipe or formula of a concoction.
مشابه: formula, recipe

- It took years for the whiskey makers to get the blend right.
[ترجمه گوگل] سال ها طول کشید تا سازندگان ویسکی به درستی ترکیب را تهیه کنند
[ترجمه ترگمان] سال ها طول کشید تا the به خوبی ترکیب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in linguistics, a word made by combining two other words, such as "brunch" from "breakfast" and "lunch".
مشابه: compound

جمله های نمونه

1. blend the butter and sugar together!
شکر را با کره مخلوط کن !

2. a blend of modern and classical dance
آمیزه ای از رقص های مدرن و کلاسیک

3. a blend of various races
اختلاطی از نژادهای گوناگون

4. he doesn't blend well with other students
با شاگردان دیگر خوب نمی جوشد.

5. that particular blend of coffee is made from two or three different kinds of coffee beans
آن آمیزه ی مخصوص قهوه از دو یا سه نوع قهوه ی مختلف تشکیل می شود.

6. his speech is a blend of kashi and tehrani
لهجه ی او آمیزه ای از کاشی و تهرانی است.

7. Blend a little milk with the custard powder to form a paste.
[ترجمه گوگل]کمی شیر را با پودر کاسترد مخلوط کنید تا به شکل خمیر درآید
[ترجمه ترگمان]کمی شیر را با the مخلوط کنید تا خمیر را تشکیل دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Oil and water do not blend.
[ترجمه گوگل]روغن و آب با هم مخلوط نمی شوند
[ترجمه ترگمان]روغن و آب ترکیب نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The clothes blend with her color of skin very much.
[ترجمه گوگل]لباس ها با رنگ پوست او بسیار ترکیب می شوند
[ترجمه ترگمان]لباس ها با رنگ پوست او مخلوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The curtains blend in perfectly with the carpet.
[ترجمه گوگل]پرده ها کاملاً با فرش ترکیب می شوند
[ترجمه ترگمان]پرده ها کاملا با فرش مخلوط می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her conversation sparkled with her own subtle blend of wit and charm.
[ترجمه گوگل]گفتگوی او با آمیختگی ظریف خود از شوخ طبعی و جذابیت می درخشید
[ترجمه ترگمان]گفتگوی او با ترکیب ماهرانه هوش و فریبندگی خود می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Blend together the eggs, sugar and flour.
[ترجمه گوگل]تخم مرغ و شکر و آرد را با هم مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]مخلوط کردن تخم مرغ، شکر و آرد را به هم ترکیب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I tried to blend into the crowd, but I was obviously not dressed for the occasion.
[ترجمه گوگل]سعی کردم خود را در میان جمعیت قرار دهم، اما مشخصاً برای این مراسم لباس نپوشیده بودم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم جمعیت را قاطی جمعیت کنم، اما به طور واضح به نظر نمی رسید که لباس بپوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Blend a little milk with two tablespoons of treacle.
[ترجمه گوگل]کمی شیر را با دو قاشق غذاخوری دمنوش مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]یک شیر کوچک را با دو قاشق سوپ خوری شیره دار ترکیب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We blend that tea by mixing chamomile with pekoe.
[ترجمه گوگل]ما آن چای را با مخلوط کردن بابونه با پکو مخلوط می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این چای را با مخلوط کردن بابونه با pekoe ترکیب می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Blend the flour with a little milk to make a smooth paste.
[ترجمه گوگل]آرد را با کمی شیر مخلوط کنید تا خمیر یکدستی به دست آید
[ترجمه ترگمان]آرد را با کمی شیر مخلوط کنید تا یک خمیر نرم بسازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Oil does not blend with water.
[ترجمه گوگل]روغن با آب مخلوط نمی شود
[ترجمه ترگمان]روغن با آب ترکیب نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A blend of emotions fermented inside her.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از احساسات در درون او تخمیر شده بود
[ترجمه ترگمان]ترکیبی از احساسات در درونش شروع به تخمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

امیختگی (اسم)
blend, melange, amalgamation

مخلوطی (اسم)
blend, mixture

امیزه (اسم)
mix, blend, mixture, melange

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

تخصصی

[عمران و معماری] بهمزدن - مخلوط کردن
[کامپیوتر] یک فرمان برنامه ترسیم که بین دو شی انتخاب شده اشکال واسط را محاسبه می کند . یک فیلتر برنامه نقاشی که رنگها را هموار کرده و تصویر را واضح تر می سازد
[مهندسی گاز] مخلوط، مخلوط کردن
[صنعت] مخلوطی، آمیخته
[نساجی] مخلوط- اختلاط - مخلوط کردن
[پلیمر] آمیخته، مخلوط

انگلیسی به انگلیسی

• mixture, combination
mix, merge, combine
when you blend substances together, you mix them together so that they become one substance.
when colours or sounds blend, they come together or are combined in a pleasing way.
if you blend ideas, policies, or styles, you use them together in order to achieve something.
a blend of things is a mixture or combination of them that is useful or pleasing.
if something blends into the background or blends in, it is so similar to the background in appearance or sound that it is difficult to see or hear it separately.

پیشنهاد کاربران

معنی اصلیش همینی هست که دوستان عرض میکنن ، اما یک معنیش که جالبم بود و توی فیلم دیدم ، به معنای سایه بود ( سایه پشت چشم )
محو کردن رنگ ها در یکدیگر
1. مخلوط کردن. قاطی کردن 2. مخلوط شدن. قاطی شدن 3. با هم تناسب داشتن. به هم آمدن. با هم جور بودن. مخلوط. امیزه
مثال:
blend the ingredients to a paste
اجزاء را داخل یک خمیر و مایه مخلوط و قاطی کن.
آمیزه ، ترکیب ، مخلوط
ترکیب کردن، مخلوط کردن
ریمیکس
به معنای استتار کردن با رنگ هم به کار می رود.
به عنوان نمونه :
A moth of brown color used to blend with the tree color
آمیخته، زیر مجموعه
blend ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: آمیزه 1
تعریف: واحد زبانی منفردی که در نتیجۀ فرایند آمیزه‏سازی ایجاد می شود
( آشپزی ) مخلوط کردن
جور شدن
Mix
ترکیب - ترکیب کردن - تناسب داشتن
blend into somewhere اخت شدن
چقدر جالب دو تا معادل �شیوانیدن� و �شیویدن� برای این فعل پیشنهاد شده که از کلمات اصیل فارسی هستند و در زبان لری روزمره استفاده میشن
به معنی کارها بهم ریخته ، همه چی با هم قاطی شده
mixture
ترکیبی
توتون
غاطی - قاطی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس