blench

/blent͡ʃ//blent͡ʃ/

معنی: بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن
معانی دیگر: رنگ پریده کردن یا شدن، رنگ رفته کردن یا شدن، بی رنگ کردن یا شدن، سفید شدن یا کردن، پس رفتن (در اثر وحشت و غیره)، وارفتن، به قهقرا رفتن، دچار چندش شدن، برگشتن دراثر بی تصمیمی یا جبن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blenches, blenching, blenched
• : تعریف: to flinch or draw back in fear; quail.
مشابه: quail
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: blenches, blenching, blenched
• : تعریف: variant of blanch.
مشابه: blanch, sickly

جمله های نمونه

1. hearing the bad news made her blench thoroughly
از شنیدن آن خبر بد کاملا وا رفت.

2. At the sight of the dead animal, Diana blenched.
[ترجمه گوگل]با دیدن حیوان مرده، دایانا خم شد
[ترجمه ترگمان]با دیدن حیوان مرده، دیانا blenched
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She blenched at the thought of picking up the dead animal.
[ترجمه گوگل]او از فکر برداشتن حیوان مرده خیس شد
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که حیوان مرده را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She blenches at the very thought of changing a baby's dirty nappy.
[ترجمه گوگل]او با فکر تعویض پوشک کثیف کودک، دست و پا می زند
[ترجمه ترگمان]او به این فکر افتاد که دست و پا چلفتی بچه را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My sister blenches at the very thought of changing a baby's nappy.
[ترجمه گوگل]خواهرم از فکر تعویض پوشک بچه‌ها چروک می‌شود
[ترجمه ترگمان]خواهرم در این فکر بود که قدری آبجوی بچه را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She blench ed before her accuser.
[ترجمه گوگل]او در مقابل شاکی خود ادغام کرد
[ترجمه ترگمان]او پیش از این که او را متهم کند، پا به پا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She blenched with terror.
[ترجمه گوگل]او از وحشت مخلوط شد
[ترجمه ترگمان]او با وحشت از خود بی خود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mrs Mensch did not blench. "It is a much bigger ship, but you are in charge of it.
[ترجمه گوگل]خانم منش بلنچ نکرد "این کشتی بسیار بزرگتر است، اما شما مسئول آن هستید
[ترجمه ترگمان]این یک کشتی بسیار بزرگ تر است، اما شما مسئول آن هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Facing these problems, Chinese corporations can not blench any longer, and must take use of some necessary patent strategies to resist the aggression of patent of foreign corporations.
[ترجمه گوگل]در مواجهه با این مشکلات، شرکت‌های چینی دیگر نمی‌توانند با هم ترکیب شوند و باید از برخی استراتژی‌های ثبت اختراع لازم برای مقاومت در برابر تهاجم ثبت اختراع شرکت‌های خارجی استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت های چینی در مواجهه با این مشکلات نمی توانند بیش از این مقاومت کنند و باید از برخی راهکارهای ثبت اختراع ضروری برای مقاومت در برابر تجاوز به انحصار شرکت های خارجی استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So the reform of the rural land property rights institution can not blench the hypersensitive problem.
[ترجمه گوگل]بنابراین اصلاح نهاد حقوق مالکیت اراضی روستایی نمی تواند مشکل فوق العاده حساس را برطرف کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین اصلاح نهاد حقوق مالکیت زمین روستایی قادر به حل مساله حساس و حساس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The conflict among the interest groups is a political puzzle unable to blench for all the societies of all ages.
[ترجمه گوگل]تضاد میان گروه‌های ذینفع، یک معمای سیاسی است که نمی‌تواند برای همه جوامع در تمام سنین حل شود
[ترجمه ترگمان]تعارض میان گروه های منافع یک معمای سیاسی است که نمی تواند برای تمام جوامع تمام سنین رشد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Diatomite is widely used in fireproof material, constructional material, filtering material, blench material, bulking agent, sorbent and the carrier of chemical industry catalyst.
[ترجمه گوگل]دیاتومیت به طور گسترده ای در مواد نسوز، مواد ساختمانی، مواد فیلتر، مواد مخلوط کن، عامل حجیم کننده، جاذب و حامل کاتالیزور صنایع شیمیایی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]Diatomite به طور گسترده در مواد نسوز، مواد constructional، مواد filtering، مواد blench، توده کردن عامل، sorbent و حامل کاتالیست صنایع شیمیایی به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

برگشتن (فعل)
sheer, hark back, change, bend, regurgitate, return, reverse, backslide, rebound, come back, remount, blench, put about, revert, resile, topple, recrudesce

سفید شدن (فعل)
become white, whiten, bleach, turn white, blanch, blench

رنگ خود را باختن (فعل)
blench

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

جمع شدن و عقب نشینی کردن (فعل)
blench

انگلیسی به انگلیسی

• shrink, recoil, cower, falter
if you blench at something, you are very frightened of it, and often move away in fear.

پیشنهاد کاربران

بپرس