bleeding

/ˈbliːdɪŋ//ˈbliːdɪŋ/

معنی: خون ریزی
معانی دیگر: خون ریزان، خون اینده، اغشته بخون، رگ زنی، فصد، حجامت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of losing blood.

(2) تعریف: the act or process of drawing blood.
صفت ( adjective )
• : تعریف: exuding blood.

- a bleeding ulcer
[ترجمه گوگل] یک زخم خونریزی دهنده
[ترجمه ترگمان] زخم معده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. finally the bleeding stemmed
بالاخره خونریزی بند آمد.

2. the doctor stopped the wound's bleeding
دکتر خونریزی زخم را بند آورد.

3. he took his wife, who had a bleeding problem, to the doctor
زنش را که مسئله ی خونروش داشت نزد دکتر برد.

4. the doctor cauterized the wound and the bleeding stopped
دکتر زخم را سوزاند و خونریزی آن بند آمد.

5. Use pressure to control the bleeding .
[ترجمه گوگل]برای کنترل خونریزی از فشار استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از فشار برای کنترل خونریزی استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The blood coagulates to stop wounds bleeding.
[ترجمه علی نوری مشکاتی] خون لخته می شود تا خونریزی زخم را متوقف سازد.
|
[ترجمه گوگل]خون منعقد می شود تا خونریزی زخم را متوقف کند
[ترجمه ترگمان] خون ریزی که جلوی خونریزی رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They found him half naked and bleeding to death.
[ترجمه گوگل]آنها او را نیمه برهنه و در حال خونریزی یافتند
[ترجمه ترگمان]او را نیمه لخت و خونین یافته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His head had struck the sink and was bleeding.
[ترجمه گوگل]سرش به سینک برخورد کرده بود و خونریزی داشت
[ترجمه ترگمان]سرش به ظرف شویی ضربه زده بود و خون ریزی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has cut his leg, and it is bleeding.
[ترجمه گوگل]پایش را بریده و خونریزی دارد
[ترجمه ترگمان]پایش را برید و خونریزی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The best way to treat such bleeding is to apply firm pressure.
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای درمان چنین خونریزی هایی اعمال فشار محکم است
[ترجمه ترگمان]بهترین راه برای درمان چنین خونریزی اعمال فشار محکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Your arm is bleeding.
[ترجمه گوگل]بازوی شما خونریزی می کند
[ترجمه ترگمان] دستت داره خون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wrapped a handkerchief around her bleeding palm.
[ترجمه گوگل]دستمالی دور کف دستش که در حال خونریزی بود پیچید
[ترجمه ترگمان]او دستمالی را دور دست خون آلود خود پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was bleeding profusely.
[ترجمه گوگل]خونریزی شدیدی داشت
[ترجمه ترگمان]به شدت خونریزی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wound opened up and started bleeding.
[ترجمه گوگل]زخم باز شد و شروع به خونریزی کرد
[ترجمه ترگمان]زخم باز شد و خونریزی شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He came within two minutes of bleeding to death after slashing his wrists.
[ترجمه گوگل]او در عرض دو دقیقه بعد از بریدن مچ دستش خونریزی کرد و جان باخت
[ترجمه ترگمان]او پس از دو دقیقه خونریزی و خونریزی از مچ دستش وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون ریزی (اسم)
insult, bleeding, bloodshed, hemorrhage, haemorrhage, carnage, bloodbath, blood stroke, slaughter, bloody flux, massacre

تخصصی

[خودرو] جدا شدن روغن از گریس
[شیمی] رنگ پس دهی
[عمران و معماری] آب انداختن - عرق کردن بتن - شیره دهی - روان شدن - بالازدگی قیر به سطح - تراوش قیر
[مهندسی گاز] تخلیه، خروج
[نساجی] رنگ پس دادن کالای رنگرزی شده - انتشار - گسترش - پراکندگی
[پلیمر] رو افتادن، پدیده ای است که در نتیجه نرم شدن پشت پوشش ژلی به رنگدانه ها اجازه جریان و متحرک بودن داده می شود.
[نساجی] رنگ پس دادن کالای نساجی

انگلیسی به انگلیسی

• discharging of blood
exuding blood, losing blood
bleeding is the state of losing blood from your body as a result of injury or illness.
bleeding is also a swear word used to emphasize what you are saying, especially when you dislike something; an offensive use.
see also bleed.

پیشنهاد کاربران

اگربرای رادیاتور به کار رود به معنی
Bleeding a radiator
هواگیری
خونریزی به خصوص توسط یک برش مانند چاقو
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : bleeding ✅ تلفظ واژه: BLĒD - ing ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: خونروی، خونریزی، خروج خون ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : rrhage, rrhagia, - staxis -
کوفتی، لعنتی
توجه:اصطلاح عامیانه، محاوره ای، ناخوشایند - در استفاده از این واژه دقت نمایید
مثال:
Get your bleeding hands off my car
ترجمه اینجانب: دستای لعنتیت رو از روی ماشین من بردار
I can't get the bleeding car to start
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه اینجانب: نمی تونم این ماشین لعنتی رو روشن کنم
an offensive way of emphasizing something when you are angry
used when you are annoyed with something
a swear word that many people find offensive that is used to emphasize a comment or an angry statement

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/bleeding• https://dictionary.cambridge.org/us/dictionary/english/bleeding?q=bleeding • https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/bleeding_1?q=bleeding
[پزشکی] خونروی، خونریزی، خروج خون
اصطلاحی است که به پدیده ای اطلاق می شود که در آن فاز ساکن در طی آنالیز تحلیل رفته و از ستون کروماتوگرافی گازی خارج می شود.
bleeding ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خون گیری
تعریف: خارج کردن بیشترین خون ممکن از بدن حیوان در هنگام ذبح
خون گیری
bleeding out
نشت کردن
without bleeding out to the outer world
نشت
هو
خونریزی
خونریزی
تخلیه در مکانیک
آب انداختگی ( بتن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس