3. he took his wife, who had a bleeding problem, to the doctor
زنش را که مسئله ی خونروش داشت نزد دکتر برد.
4. the doctor cauterized the wound and the bleeding stopped
دکتر زخم را سوزاند و خونریزی آن بند آمد.
5. Use pressure to control the bleeding .
[ترجمه گوگل]برای کنترل خونریزی از فشار استفاده کنید [ترجمه ترگمان]از فشار برای کنترل خونریزی استفاده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The blood coagulates to stop wounds bleeding.
[ترجمه علی نوری مشکاتی] خون لخته می شود تا خونریزی زخم را متوقف سازد.
|
[ترجمه گوگل]خون منعقد می شود تا خونریزی زخم را متوقف کند [ترجمه ترگمان] خون ریزی که جلوی خونریزی رو بگیره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They found him half naked and bleeding to death.
[ترجمه گوگل]آنها او را نیمه برهنه و در حال خونریزی یافتند [ترجمه ترگمان]او را نیمه لخت و خونین یافته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His head had struck the sink and was bleeding.
[ترجمه گوگل]سرش به سینک برخورد کرده بود و خونریزی داشت [ترجمه ترگمان]سرش به ظرف شویی ضربه زده بود و خون ریزی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He has cut his leg, and it is bleeding.
[ترجمه گوگل]پایش را بریده و خونریزی دارد [ترجمه ترگمان]پایش را برید و خونریزی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The best way to treat such bleeding is to apply firm pressure.
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای درمان چنین خونریزی هایی اعمال فشار محکم است [ترجمه ترگمان]بهترین راه برای درمان چنین خونریزی اعمال فشار محکم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Your arm is bleeding.
[ترجمه گوگل]بازوی شما خونریزی می کند [ترجمه ترگمان] دستت داره خون میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She wrapped a handkerchief around her bleeding palm.
[ترجمه گوگل]دستمالی دور کف دستش که در حال خونریزی بود پیچید [ترجمه ترگمان]او دستمالی را دور دست خون آلود خود پیچید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He was bleeding profusely.
[ترجمه گوگل]خونریزی شدیدی داشت [ترجمه ترگمان]به شدت خونریزی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The wound opened up and started bleeding.
[ترجمه گوگل]زخم باز شد و شروع به خونریزی کرد [ترجمه ترگمان]زخم باز شد و خونریزی شروع شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He came within two minutes of bleeding to death after slashing his wrists.
[ترجمه گوگل]او در عرض دو دقیقه بعد از بریدن مچ دستش خونریزی کرد و جان باخت [ترجمه ترگمان]او پس از دو دقیقه خونریزی و خونریزی از مچ دستش وارد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[خودرو] جدا شدن روغن از گریس [شیمی] رنگ پس دهی [عمران و معماری] آب انداختن - عرق کردن بتن - شیره دهی - روان شدن - بالازدگی قیر به سطح - تراوش قیر [مهندسی گاز] تخلیه، خروج [نساجی] رنگ پس دادن کالای رنگرزی شده - انتشار - گسترش - پراکندگی [پلیمر] رو افتادن، پدیده ای است که در نتیجه نرم شدن پشت پوشش ژلی به رنگدانه ها اجازه جریان و متحرک بودن داده می شود. [نساجی] رنگ پس دادن کالای نساجی
انگلیسی به انگلیسی
• discharging of blood exuding blood, losing blood bleeding is the state of losing blood from your body as a result of injury or illness. bleeding is also a swear word used to emphasize what you are saying, especially when you dislike something; an offensive use. see also bleed.
پیشنهاد کاربران
هواگیری مثال: . Some air compressors and filters, however, require manual bleeding
اگربرای رادیاتور به کار رود به معنی Bleeding a radiator هواگیری
خونریزی به خصوص توسط یک برش مانند چاقو
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : bleeding ✅ تلفظ واژه: BLĒD - ing ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: خونروی، خونریزی، خروج خون ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : rrhage, rrhagia, - staxis -
کوفتی، لعنتی توجه:اصطلاح عامیانه، محاوره ای، ناخوشایند - در استفاده از این واژه دقت نمایید مثال: Get your bleeding hands off my car ترجمه اینجانب: دستای لعنتیت رو از روی ماشین من بردار I can't get the bleeding car to start ... [مشاهده متن کامل]
ترجمه اینجانب: نمی تونم این ماشین لعنتی رو روشن کنم an offensive way of emphasizing something when you are angry used when you are annoyed with something a swear word that many people find offensive that is used to emphasize a comment or an angry statement
[پزشکی] خونروی، خونریزی، خروج خون
اصطلاحی است که به پدیده ای اطلاق می شود که در آن فاز ساکن در طی آنالیز تحلیل رفته و از ستون کروماتوگرافی گازی خارج می شود.
bleeding ( علوم و فنّاوری غذا ) واژه مصوب: خون گیری تعریف: خارج کردن بیشترین خون ممکن از بدن حیوان در هنگام ذبح
خون گیری
bleeding out نشت کردن without bleeding out to the outer world