اسم ( noun )
• (1) تعریف: the characteristic vocal sound of a goat, sheep, or calf.
- The young lamb lifted up its head and gave out a short bleat.
[ترجمه گوگل] بره جوان سرش را بلند کرد و نفخ کوتاهی کشید
[ترجمه ترگمان] بره جوان سرش را بلند کرد و ناله ای کوتاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بره جوان سرش را بلند کرد و ناله ای کوتاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any sound resembling such a cry.
- Her answer was a pathetic bleat.
[ترجمه گوگل] پاسخ او غم انگیز بود
[ترجمه ترگمان] پاسخ او یک ناله رقت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پاسخ او یک ناله رقت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bleats, bleating, bleated
حالات: bleats, bleating, bleated
• : تعریف: to make a bleating sound.
- We could hear the sheep bleating as they came nearer.
[ترجمه گوگل] وقتی نزدیکتر میشدند صدای نفخ گوسفندان را میشنیدیم
[ترجمه ترگمان] وقتی نزدیک تر می آمدند، می توانستیم صدای بع بع گوسفندها را بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی نزدیک تر می آمدند، می توانستیم صدای بع بع گوسفندها را بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to produce an utterance in the manner of a bleat; whine.
- The child bleated his complaints loudly.
[ترجمه گوگل] کودک با صدای بلند گلایه هایش را می گفت
[ترجمه ترگمان] بچه با صدای بلند شکایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه با صدای بلند شکایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید