bleary

/ˈblɪri//ˈblɪəri/

معنی: تیره و تار
معانی دیگر: (در مورد چشمان) باد کرده و تار (در اثر خواب زیاد یا بی خوابی)، (چشم) ریم دار، قی کرده، دارای چشمان قی گرفته وخواب الود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: blearier, bleariest
مشتقات: blearily (adv.), bleariness (n.)
(1) تعریف: dim or blurred, as the eyes or vision.

- After taking that medicine, my vision became bleary.
[ترجمه گوگل] بعد از مصرف آن دارو، دیدم تیره شد
[ترجمه ترگمان] بعد از این که آن دارو را برداشتم چشمانم خواب آلود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My eyes are getting bleary from hours of studying.
[ترجمه گوگل] از ساعت ها درس خواندن چشمانم تیره می شود
[ترجمه ترگمان] چشمانم از ساعت ها مطالعه خواب آلود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: vague or indistinct, as something seen.
مشابه: indistinct, vague

- The image is bleary, but I think that's his wife in this picture.
[ترجمه گوگل] تصویر ترسناک است، اما من فکر می کنم همسر او در این تصویر است
[ترجمه ترگمان] تصویر تار است، اما من فکر می کنم این همسر او در این تصویر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: worn-out or dull from fatigue.

- After getting so little sleep, I was pretty bleary during the exam today.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه خیلی کم خوابیدم، امروز در طول امتحان خیلی خسته بودم
[ترجمه ترگمان] بعد از این که خواب کمی به من دست داد، امروز در هنگام امتحان خیلی خواب آلود بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he got out of bed and opened his bleary eyes
او از بستر برخاست و چشمان قی کرده ی خود را گشود.

2. She had bleary red eyes from lack of sleep.
[ترجمه گوگل]چشمانش به خاطر کم خوابی قرمز شده بود
[ترجمه ترگمان]چشم های سرخش را از کمبود خواب پاک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He stared at Leo with great bleary eyes.
[ترجمه گوگل]او با چشمانی تاریک به لئو خیره شد
[ترجمه ترگمان]با چشم های خواب آلود به لیو خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's always bleary - eyed early in the morning.
[ترجمه گوگل]او همیشه خشمگین است - صبح زود به چشم می خورد
[ترجمه ترگمان]او همیشه صبح زود از خواب بیدار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We pull on our coats with bleary yanks as the alcohol works its universal spell, and bump out the door.
[ترجمه گوگل]در حالی که الکل طلسم جهانی خود را انجام می دهد، کت های خود را با چروک های تیره می پوشیم و از در بیرون می افتیم
[ترجمه ترگمان]وقتی الکل روی coats، درحالیکه الکل افسون جهانی آن را می کند، pull را روی coats می گذاریم و از در بیرون می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Picture his bleary expression, his fuzzy eyes, his baffled demeanour.
[ترجمه گوگل]حالت خشم آلود، چشمان مبهم، رفتار مبهوت او را تصور کنید
[ترجمه ترگمان]چهره خواب آلود او، چشمان fuzzy، رفتار baffled او را مجسم می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The superintendent sat back, shoulders slumped, her eyes bleary with fatigue and thoughtfulness.
[ترجمه گوگل]ناظر عقب نشست، شانه‌هایش فرورفته بود، چشم‌هایش از خستگی و اندیشیدن تار بود
[ترجمه ترگمان]رئیس عقب نشست، شانه ها فرو افتاده و چشمانش از فرط خستگی و تفکر متورم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It smiled a bleary, yellow smile and flickered.
[ترجمه گوگل]لبخند تلخ و زردی زد و سوسو زد
[ترجمه ترگمان]لبخندی خواب آلود و زرد زد و چشمک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the yellow light that fell all bleary through the frosted glass the blood showed up brown.
[ترجمه گوگل]در نور زرد رنگی که از شیشه مات فرو می‌رفت، خون قهوه‌ای نشان داد
[ترجمه ترگمان]در نور زرد رنگ از میان شیشه های مات که از میان شیشه های مات مانده بود به رنگ قهوه ای روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His eyes were bleary with fatigue.
[ترجمه گوگل]چشمانش از خستگی تیره بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از فرط خستگی متورم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pablo looked at him through his bleary eyes.
[ترجمه گوگل]پابلو از دریچه چشمان غمگینش به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]پابلو از میان چشمان خواب آلود او به او نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You look bleary - eyed. What you need most is forty winks.
[ترجمه گوگل]شما به نظر خشمگین - چشم آنچه بیش از همه به آن نیاز دارید چهل چشمک است
[ترجمه ترگمان]چشم های خواب آلود به نظر می رسی چیزی که بیشتر احتیاج داری چهل و پنج تا چشمک می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He could only see a bleary view.
[ترجمه گوگل]او فقط می‌توانست منظره‌ای تلخ ببیند
[ترجمه ترگمان]او فقط می توانست یک دید تار ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیره و تار (صفت)
bleary, foggy

انگلیسی به انگلیسی

• dim, hazy, blurry
if your eyes are bleary or if you are bleary-eyed, your eyes are red and watery, usually because you are tired.

پیشنهاد کاربران

در مورد چشم ها : خسته و قرمز ، تیره و تار
Red and tired
اغلب در مورد چشم بکار می رود.
Dull, unclear, watery, filmy
Unable to see clearly
Tired, unfocused, disorienred ( from the lack of sleep )
The next morning, I dropped her off at school
. blearyy eyed

بپرس