صفت ( adjective )
حالات: blearier, bleariest
مشتقات: blearily (adv.), bleariness (n.)
حالات: blearier, bleariest
مشتقات: blearily (adv.), bleariness (n.)
• (1) تعریف: dim or blurred, as the eyes or vision.
- After taking that medicine, my vision became bleary.
[ترجمه گوگل] بعد از مصرف آن دارو، دیدم تیره شد
[ترجمه ترگمان] بعد از این که آن دارو را برداشتم چشمانم خواب آلود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از این که آن دارو را برداشتم چشمانم خواب آلود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My eyes are getting bleary from hours of studying.
[ترجمه گوگل] از ساعت ها درس خواندن چشمانم تیره می شود
[ترجمه ترگمان] چشمانم از ساعت ها مطالعه خواب آلود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چشمانم از ساعت ها مطالعه خواب آلود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: vague or indistinct, as something seen.
• مشابه: indistinct, vague
• مشابه: indistinct, vague
- The image is bleary, but I think that's his wife in this picture.
[ترجمه گوگل] تصویر ترسناک است، اما من فکر می کنم همسر او در این تصویر است
[ترجمه ترگمان] تصویر تار است، اما من فکر می کنم این همسر او در این تصویر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصویر تار است، اما من فکر می کنم این همسر او در این تصویر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: worn-out or dull from fatigue.
- After getting so little sleep, I was pretty bleary during the exam today.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه خیلی کم خوابیدم، امروز در طول امتحان خیلی خسته بودم
[ترجمه ترگمان] بعد از این که خواب کمی به من دست داد، امروز در هنگام امتحان خیلی خواب آلود بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از این که خواب کمی به من دست داد، امروز در هنگام امتحان خیلی خواب آلود بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید