blaze a trail

جمله های نمونه

1. The department is blazing a trail in the field of laser surgery.
[ترجمه گوگل]این بخش در حال ایجاد مسیری در زمینه جراحی لیزر است
[ترجمه ترگمان]اداره در زمینه جراحی لیزر یه ردپا داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Elvis Presley blazed a trail in pop music.
[ترجمه گوگل]الویس پریسلی ردپایی در موسیقی پاپ ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]الویس پلویس یک ردی از موسیقی پاپ بیرون زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His cottages at Blaize Hamlet blazed a trail for a hundred years.
[ترجمه گوگل]کلبه های او در بلیز هملت مسیری را برای صد سال به وجود آوردند
[ترجمه ترگمان]cottages به یاد هاملت در صد سال پیش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the matter of curriculum development, the Chicago Regional Program blazes a trail that library media specialists can follow.
[ترجمه گوگل]در زمینه توسعه برنامه درسی، برنامه منطقه ای شیکاگو مسیری را ایجاد می کند که متخصصان رسانه کتابخانه می توانند آن را دنبال کنند
[ترجمه ترگمان]برنامه منطقه ای شیکاگو در زمینه توسعه برنامه درسی، مسیری را که متخصصان رسانه های الکترونیکی می توانند آن را دنبال کنند، روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You should have the courage to blaze a trail.
[ترجمه گوگل]شما باید شجاعت ایجاد یک مسیر را داشته باشید
[ترجمه ترگمان]تو باید جراتش رو داشته باشی که یه ردی ازش بکشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "We need to blaze a trail in between," he said at a press conference after the closing meeting of the First Session of the 11th National People's Congress.
[ترجمه گوگل]او در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از نشست اختتامیه اولین نشست یازدهمین کنگره ملی خلق گفت: "ما باید مسیری را در این بین ایجاد کنیم "
[ترجمه ترگمان]او در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از پایان جلسه اولین نشست کنگره خلق ملی گفت: \" ما باید مسیری را بین آن ها روشن کنیم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. EXAMPLE : Thomas Edison was able to blaze a trail in many areas of electronics.
[ترجمه گوگل]مثال: توماس ادیسون توانست مسیری را در بسیاری از بخش‌های الکترونیک ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]مثال: توماس ادیسون قادر بود تا در بسیاری از زمینه های الکترونیک یک خط تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Trying to blaze a trail of self-reliance and self-improvement is an active and rational choice for the development of Shenzhen Tax agency and agencies in the other industry at large.
[ترجمه گوگل]تلاش برای ایجاد ردپایی از خوداتکایی و خودسازی، یک انتخاب فعال و منطقی برای توسعه آژانس مالیاتی شنژن و آژانس‌های دیگر صنعت است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای شعله ور کردن راه اتکا به نفس و خود بهسازی یک انتخاب فعال و منطقی برای توسعه سازمان مالیاتی Shenzhen و آژانس های دیگر در صنایع دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We have to blaze a trail and create a new model of relationship.
[ترجمه گوگل]ما باید مسیری را در پیش بگیریم و مدل جدیدی از رابطه ایجاد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک مسیر درست کنیم و یک مدل جدید از رابطه ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Thomas Edison was able to blaze a trail in many areas of electronics.
[ترجمه گوگل]توماس ادیسون توانست مسیری را در بسیاری از زمینه های الکترونیک ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]توماس ادیسون می توانست در بسیاری از زمینه های الکترونیک یک خط تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I will work hard to blaze a trail in this new company.
[ترجمه گوگل]من سخت کار خواهم کرد تا مسیری را در این شرکت جدید ایجاد کنم
[ترجمه ترگمان]من سخت کار می کنم تا یه ردی از این شرکت جدید ایجاد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The second combination implies the two major explorations during the socialist period:One was to blaze a trail of our own in socialist construction, using the Soviet Union as a mirror.
[ترجمه گوگل]ترکیب دوم حاکی از دو کاوش عمده در دوره سوسیالیستی است: یکی این بود که دنباله ای از خودمان را در ساخت سوسیالیستی روشن کنیم، با استفاده از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان آینه
[ترجمه ترگمان]دومین ترکیب، دو اکتشاف مهم در دوره سوسیالیستی را نشان می دهد: یکی برای رد کردن مسیر ما در ساخت سوسیالیستی، استفاده از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک آینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. However, the more employees who work flexibly the less of a stigma there will be, so blaze a trail for your comrades.
[ترجمه گوگل]با این حال، هر چه تعداد کارمندانی که انعطاف‌پذیر کار می‌کنند بیشتر باشد، انگ کمتری وجود خواهد داشت، بنابراین مسیری را برای رفقای خود روشن کنید
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعداد بیشتری از کارمندان که انعطاف پذیر و یا کم تر از یک لکه ننگ کار می کنند، به همین دلیل به دنبال رفقای خود خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lead the way

پیشنهاد کاربران

This phrase means to be the first to go through an unexplored or difficult area, leaving a trail for others to follow. It can also be used metaphorically to describe being a pioneer or innovator in a certain field.
...
[مشاهده متن کامل]

اولین کسی بودن که از یک منطقه ناشناخته یا دشوار عبور می کند و علائمی برای دیگران باقی گذاردن.
همچنین می توان از آن به صورت استعاری برای توصیف پیشگام یا مبتکر بودن در یک زمینه خاص استفاده کرد.
مثال؛
For instance, in a hiking expedition, someone might say, “Let’s blaze a trail through this dense forest. ”
In a technological context, a company might be praised for “blazing a trail in artificial intelligence research. ”
If someone is starting a new business, they might say, “I want to blaze a trail in the industry and disrupt the status quo. ”

مثال ( به عنوان فعل ) ؛
Elon Musk blazed a trail in the electric vehicle industry with the success of Tesla.
In a conversation about breaking barriers, someone might say, “Women like Amelia Earhart and Rosa Parks blazed a trail for future generations. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person discussing entrepreneurship might say, “Starting your own business requires the ability to blaze a trail and take risks. ”

Being the pioneer
پرچمدار، بانی، جاده صاف کن، چراغ راه، کسی که با در دست داشتن شعله ای مسیر جدیدی را برای دیگران میگشاید. متال :فعالیت جنبش حق رای برای اولین بار در امریکا منجر به تصویب حق رای زنان شد.
مثال:
The party is blazing a trail for the advancement of women in politics.
A trailblazer in the treatment of mental illness, Bateman has served as a psychiatrist, administrator and teacher.
1. کاوش در قلمروهای جدید، حوزه های دانش و غیره، به گونه ای که دیگران بتوانند دنبال کنند
2. اولین کسی بودن که کاری جدید و مهم را انجام می دهد یا کشف می کند، که انجام کاری مشابه را برای دیگران در آینده آسان تر می کند.
blaze a way ( or path, etc. ) in
پیشگام بودن یا شدن، ابداع کردن
1 - چراغ راه بودن، پیشگام بودن، مبتکر بودن!
2 - یک روش جدید پیدا کردن.

بپرس