اسم ( noun )
• (1) تعریف: an intense flame or light.
• مترادف: flame, flare
• مشابه: beam, brilliance, burning, flash, glare, gleam, glitter, radiance, shine
• مترادف: flame, flare
• مشابه: beam, brilliance, burning, flash, glare, gleam, glitter, radiance, shine
- They watched as their house was engulfed in a blaze of a fire.
[ترجمه گوگل] آنها نظاره کردند که خانه شان در آتش سوخت
[ترجمه ترگمان] وقتی خانه آن ها در شعله های آتش غرق شد آن ها را تماشا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی خانه آن ها در شعله های آتش غرق شد آن ها را تماشا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She turned her eyes away from the blaze of the noonday sun.
[ترجمه گوگل] چشمانش را از شعله ی آفتاب ظهر برگرداند
[ترجمه ترگمان] چشمانش را از شعله های آتش ظهر دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چشمانش را از شعله های آتش ظهر دور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an intense outburst, as of fire or emotion.
• مترادف: explosion
• مشابه: burning, burst, eruption, fire, flash, outbreak, outburst, torrent
• مترادف: explosion
• مشابه: burning, burst, eruption, fire, flash, outbreak, outburst, torrent
- Her accusation ignited a blaze of passion and anger.
[ترجمه گوگل] اتهام او شعله شور و خشم را برافروخت
[ترجمه ترگمان] اتهام او آتش اشتیاق و خشم را شعله ور ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتهام او آتش اشتیاق و خشم را شعله ور ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Lightning started the blaze in the forest.
[ترجمه گوگل] رعد و برق آتش را در جنگل آغاز کرد
[ترجمه ترگمان] آذرخش شعله های آتش را در جنگل روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آذرخش شعله های آتش را در جنگل روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an intense display, usu. of color.
• مترادف: flame, glow, radiance
• مشابه: beam, brilliance, flash, gleam, glitter, shine
• مترادف: flame, glow, radiance
• مشابه: beam, brilliance, flash, gleam, glitter, shine
- Visitors from the city come up to see the blaze of autumn leaves.
[ترجمه گوگل] بازدیدکنندگان از شهر برای دیدن شعلههای برگهای پاییزی بالا میآیند
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان از شهر برای دیدن تلالو برگ های پاییزی به اینجا می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازدید کنندگان از شهر برای دیدن تلالو برگ های پاییزی به اینجا می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
مشتقات: blazingly (adv.)
حالات: blazes, blazing, blazed
مشتقات: blazingly (adv.)
• (1) تعریف: to burn or shine with or as though with fire.
• مترادف: burn, flame, glow
• مشابه: flash, glare, glitter, shine
• مترادف: burn, flame, glow
• مشابه: flash, glare, glitter, shine
- The logs blazed in the fireplace.
[ترجمه گوگل] کنده ها در شومینه شعله ور شدند
[ترجمه ترگمان] هیزم در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیزم در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her eyes blazed with hatred.
[ترجمه گوگل] چشمانش از نفرت برق زد
[ترجمه ترگمان] چشمانش از نفرت درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چشمانش از نفرت درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to erupt or flare up.
• مترادف: erupt, explode, flare
• مشابه: burst
• مترادف: erupt, explode, flare
• مشابه: burst
- When he realized he'd been cheated, his temper blazed.
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شد که فریب خورده است، عصبانیتش بالا رفت
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که خیانت کرده است، خشمش زبانه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که خیانت کرده است، خشمش زبانه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to shoot firearms rapidly and steadily.
• مشابه: fire, shoot
• مشابه: fire, shoot
- All guns blazed as the geese flew overhead.
[ترجمه گوگل] وقتی غازها بالای سرشان پرواز می کردند، همه اسلحه ها شعله ور شدند
[ترجمه ترگمان] همچنان که غاز بالای سرشان پرواز می کردند، همه تفنگ ها زبانه می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همچنان که غاز بالای سرشان پرواز می کردند، همه تفنگ ها زبانه می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a spot or mark on a tree, often made with paint, that usu. indicates a trail.
• مشابه: mark, spot
• مشابه: mark, spot
• (2) تعریف: a white or light mark on the face of a cow or horse.
• مشابه: blotch, dapple, mark, mottle, splotch, spot, streak
• مشابه: blotch, dapple, mark, mottle, splotch, spot, streak
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
حالات: blazes, blazing, blazed
• (1) تعریف: to mark (trees), or to indicate (something) by so marking them.
• مشابه: demarcate, mark
• مشابه: demarcate, mark
- We blazed a trail.
[ترجمه گوگل] ما یک مسیر راه انداختیم
[ترجمه ترگمان] ما رد یه ردپا رو گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما رد یه ردپا رو گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to lead in making or opening, as a new pathway in knowledge.
• مترادف: lead, open
• مشابه: direct, guide
• مترادف: lead, open
• مشابه: direct, guide
- Their research blazes the way for the development of a new biology.
[ترجمه گوگل] تحقیقات آنها راه را برای توسعه یک زیست شناسی جدید روشن می کند
[ترجمه ترگمان] تحقیقات آن ها راه را برای توسعه زیست شناسی جدید باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تحقیقات آن ها راه را برای توسعه زیست شناسی جدید باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blazes, blazing, blazed
حالات: blazes, blazing, blazed
• : تعریف: to proclaim or advertise.
• مترادف: advertise, blare, proclaim
• مشابه: announce, promote, thunder, trumpet
• مترادف: advertise, blare, proclaim
• مشابه: announce, promote, thunder, trumpet
- The headlines blazed news of a battle.
[ترجمه گوگل] سرفصل ها خبرهای جنگی را منتشر کردند
[ترجمه ترگمان] تی تر خبرها در مورد جنگ شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تی تر خبرها در مورد جنگ شعله ور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید