معنی: چرند، صحبت بی معنی و احمقانهمعانی دیگر: چرند گویی، حرف بی معنی، پرگویی و نسنجیده گویی -2 چرند گفتن، پرحرفی کردن، حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: blathers, blathering, blathered
• : تعریف: to speak idly or foolishly; chatter. • مشابه: babble, blabber, chatter, chipper, drivel, maunder, prattle
جمله های نمونه
1. The old men blather on and on.
[ترجمه گوگل]پیرمردها مدام ناله می کنند [ترجمه ترگمان]مثل این بود که باید به این کار ادامه می دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Anyone knows that all this is blather.
[ترجمه گوگل]هر کس می داند که همه اینها مذموم است [ترجمه ترگمان]هرکسی می دونه که همه این حرفا چرنده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Despite all the blather to the contrary, it is obvious that virile men remain attractive to women.
[ترجمه رضا بابایی] با وجود تمام بلاهایی که بر سر زنان می ﺁید، واضح است که مردان شرور همچنان برای زنان جذاب هستند.
|
[ترجمه گوگل]علیرغم تمام نارضایتی ها برعکس، بدیهی است که مردان زرنگ همچنان برای زنان جذاب هستند [ترجمه ترگمان]با وجود همه the، واضح است که مردان مردانه برای زنان جذاب باقی می مانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. easier to blather on for an hour than talk for a tight 18 minutes knowing that if you go over, you (literally) will get the hook.
[ترجمه گوگل]یک ساعت ناله کردن آسانتر از صحبت کردن برای 18 دقیقه فشرده است، با دانستن این که اگر از آنجا عبور کنید، (به معنای واقعی کلمه) قلاب را خواهید گرفت [ترجمه ترگمان]برای یک ساعت صحبت کردن به مدت یک ساعت آسان تر از صحبت کردن برای ۱۸ دقیقه و دانستن این است که اگر بروی، شما (به معنای واقعی کلمه)چفت را خواهید گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It's believed that people primarily blather to themselves when alone so as not to appear nuts.
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که مردم در درجه اول زمانی که تنها هستند برای خودشان ناسزا می گویند تا دیوانه به نظر نرسند [ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که افراد در درجه اول به تنهایی با خودشان زندگی می کنند تا به نظر منطقی برسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He'll just blather about the subject for hours once he gets started.
[ترجمه گوگل]وقتی شروع به کار کند ساعت ها در مورد موضوع غر می زند [ترجمه ترگمان]وقتی شروع به کار کرد باید ساعت ها درباره این موضوع حرف بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Don't mention horse racing. He'll just blather about the subject for hours once he gets started.
[ترجمه گوگل]به مسابقه اسب دوانی اشاره نکنید وقتی شروع به کار کند ساعت ها در مورد موضوع غر می زند [ترجمه ترگمان]اسم اسب رو نیار وقتی شروع به کار کرد باید ساعت ها درباره این موضوع حرف بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was thankful for the darkness of the cinema enveloping them so that he would no longer need to blather.
[ترجمه گوگل]او از تاریکی سینما که آنها را در برگرفته بود سپاسگزار بود تا دیگر نیازی به ناله کردن نداشته باشد [ترجمه ترگمان]او از تاریکی سینمایی که آن ها را احاطه کرده بود سپاسگزار بود، به طوری که دیگر نیازی به blather نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Really, David, you ought to be ashamed to repeat such blather.
[ترجمه گوگل]واقعاً، دیوید، باید خجالت بکشی که چنین ناسزائی را تکرار کنی [ترجمه ترگمان]دیوید، واقعا باید خجالت بکشی که این چرندیات را تکرار کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید