blat

/blat//blat/

معنی: بع بع کردن، نعره زدن، بی ملاحظه حرف زدن
معانی دیگر: (مثل گوسفند) بع بع کردن، بروز دادن، (نسنجیده) گفتن، حرف بیجا زدن، فریاد کردن، بی معنی و بی ملاحظه

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: blats, blatting, blatted
• : تعریف: to give a cry of or like a sheep; bleat.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter loudly or impetuously; blurt out.
اسم ( noun )
• : تعریف: a bleating sound.

جمله های نمونه

1. The sheep blatted in fear.
[ترجمه گوگل]گوسفندها از ترس هول کردند
[ترجمه ترگمان]گوسفندها از ترس می لرزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hurry up, or w will blat for school.
[ترجمه گوگل]عجله کنید، وگرنه برای مدرسه آماده خواهیم شد
[ترجمه ترگمان]عجله کن، وگرنه برای مدرسه نعره می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. BLAT and In Silico PCR search for sequences in entire genomes in seconds.
[ترجمه گوگل]BLAT و In Silico PCR توالی‌ها را در کل ژنوم در چند ثانیه جستجو می‌کنند
[ترجمه ترگمان]BLAT و در جستجوی PCR silico برای توالی های در کل ژنوم در ثانیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I have never encountered such blat disregard for the Bill of Rights.
[ترجمه گوگل]من هرگز با چنین بی توجهی آشکار به منشور حقوق مواجه نشده ام
[ترجمه ترگمان]من هرگز با چنین بی توجهی blat به حقوق بشر مواجه نشده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My father sneezed, and his father and his father's father before him were all men for whom a blat from the nose was every bit as bracing as a plunge into the snow following a sauna.
[ترجمه گوگل]پدرم عطسه کرد و پدرش و پدر پدرش قبل از او همگی مردانی بودند که ضربه‌ای از بینی برایشان به اندازه فرو رفتن در برف بعد از سونا بود
[ترجمه ترگمان]پدرم عطسه کرد و پدرش و پدرش قبل از او همه مردانی بودند که از بینی او نعره می کشیدند و مثل یک سونا در the فرو می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My father sneezed, his father his father's father before him were all men for whom a blat from the nose was every bit as bracing as a plunge into the snow following a sauna.
[ترجمه گوگل]پدرم عطسه کرد، پدرش، پدر پدرش قبل از او، همه مردانی بودند که ضربه‌ای از بینی برایشان به اندازه فرو رفتن در برف بعد از سونا بود
[ترجمه ترگمان]پدر من عطسه کرد، پدرش پدر پدرش قبل از او همه مردانی بودند که از بینی او نعره می کشیدند و مثل یک سونا در the فرو می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The pilot shot up to a high altitude where he let loose full blat.
[ترجمه گوگل]خلبان به ارتفاعی بلند شلیک کرد و در آنجا پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]خلبان به ارتفاع بالا شلیک کرد، جایی که او blat را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I could see Sanggat making his way to the blat, with tear-filled eyes he approached and in between sobs he asked, Sir, are you coming back?
[ترجمه گوگل]می‌توانستم سنگت را ببینم که راهش را به سمت میدان می‌برد، با چشمانی پر از اشک نزدیک شد و در بین هق هق‌هایش پرسید: آقا برمی‌گردی؟
[ترجمه ترگمان]با چشمان پر از اشک که به او نزدیک شد و در میان گریه پرسید: آقا، شما بر می گردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بع بع کردن (فعل)
baa, bleat, blat

نعره زدن (فعل)
blat

بی ملاحظه حرف زدن (فعل)
blat

انگلیسی به انگلیسی

• bleat, cry like a sheep or goat; blurt; make rowdy noise

پیشنهاد کاربران

بپرس