blasted

/ˈblæstəd//ˈblɑːstɪd/

معنی: بی برگ، لعنتی، نفرت انگیز، باد خورده
معانی دیگر: ملعون، آفت زده، پژمرده، نابود، تباه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: ruined.

(2) تعریف: damned (used as a mild oath).

- this blasted weather
[ترجمه وليد] پخش شد
|
[ترجمه گوگل] این هوای داغ
[ترجمه ترگمان] این هوای لعنتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he blasted the ball (so hard that it went) over the fences
توپ را آنچنان محکم زد که فراسوی نرده ها رفت.

2. oh! that blasted telephone is ringing again
آه دوباره آن تلفن لعنتی به صدا درآمده.

3. the press blasted his policies
روزنامه ها سیاست او را به باد انتقاد گرفتند.

4. the radio blasted out a military march
رادیو مارش نظامی گوشخراشی را پخش می کرد.

5. an untimely frost blasted the crops
سرمای نابهنگام محصولات را تباه کرد.

6. tunnels have been blasted through the mountains
از میان کوه ها تونل زده اند.

7. A tunnel was to be blasted through the mountains.
[ترجمه گوگل]قرار بود تونلی از میان کوه ها منفجر شود
[ترجمه ترگمان]تونلی بود که از میان کوه ها منفجر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The machine guns blasted away all night.
[ترجمه گوگل]مسلسل ها تمام شب را منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]مسلسل تمام شب را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The officers blasted him with pepper spray.
[ترجمه گوگل]مأموران او را با اسپری فلفل منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]افسران با اسپری فلفل به او حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They blasted her into a black room.
[ترجمه گوگل]آنها او را به یک اتاق سیاه منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]او را در یک اتاق تاریک منفجر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The missile blasted off.
[ترجمه گوگل]موشک منفجر شد
[ترجمه ترگمان]موشک منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Union leaders blasted the Government for failing to tackle the jobs crisis.
[ترجمه شان] رهبران اتحادیه دولت را به سبب ناکامی در حل بحران بی کاری مورد حمله قرار دادند .
|
[ترجمه گوگل]رهبران اتحادیه دولت را به خاطر شکست در مقابله با بحران مشاغل مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه ترگمان]رهبران اتحادیه از دولت به خاطر ناکامی در پرداختن به بحران کار انتقاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rocket blasted off at 28 p. m.
[ترجمه گوگل]موشک در ساعت 28 منفجر شد متر
[ترجمه ترگمان]راکت در ساعت ۲۸ بعد از ظهر منفجر شد متر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Music suddenly blasted out from the speakers.
[ترجمه گوگل]موسیقی ناگهان از بلندگوها بلند شد
[ترجمه ترگمان]موسیقی ناگهان از بلندگوها طنین افکن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They blasted a huge crater in the runway.
[ترجمه گوگل]آنها دهانه بزرگی را در باند فرودگاه منفجر کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها دهانه بزرگی را در باند فرودگاه منفجر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rocket blasted upward into the sky.
[ترجمه گوگل]موشک به سمت بالا به آسمان منفجر شد
[ترجمه ترگمان]راکت به سمت آسمان پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی برگ (صفت)
aphyllous, leafless, blasted

لعنتی (صفت)
damn, blasted, damnable

نفرت انگیز (صفت)
detestable, execrable, obnoxious, blasted, gruesome, forbidding, odious, horrid, loathsome, invidious, loathly

باد خورده (صفت)
blasted, rancid

انگلیسی به انگلیسی

• damaged as if by an explosive; withered, shriveled; damned, cursed
you can use blasted to indicate that you are annoyed or irritated with someone or something; an informal word.

پیشنهاد کاربران

ترکیدن هم معنی میده
the bomb blasted
ترکیدن
انفجار
منفجر شدن
slang: intoxicated from drugs or alcohol
در معنای عامیانه: مست شدن با مواد مخدر یا الکل
مثال: He got totally blasted at the party
ویرانه،
نام یکی از نمایشنامه های" سارا کین" است.

بپرس