12. Union leaders blasted the Government for failing to tackle the jobs crisis.
[ترجمه شان] رهبران اتحادیه دولت را به سبب ناکامی در حل بحران بی کاری مورد حمله قرار دادند .
|
[ترجمه گوگل]رهبران اتحادیه دولت را به خاطر شکست در مقابله با بحران مشاغل مورد انتقاد قرار دادند [ترجمه ترگمان]رهبران اتحادیه از دولت به خاطر ناکامی در پرداختن به بحران کار انتقاد کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The rocket blasted off at 28 p. m.
[ترجمه گوگل]موشک در ساعت 28 منفجر شد متر [ترجمه ترگمان]راکت در ساعت ۲۸ بعد از ظهر منفجر شد متر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Music suddenly blasted out from the speakers.
[ترجمه گوگل]موسیقی ناگهان از بلندگوها بلند شد [ترجمه ترگمان]موسیقی ناگهان از بلندگوها طنین افکن شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They blasted a huge crater in the runway.
[ترجمه گوگل]آنها دهانه بزرگی را در باند فرودگاه منفجر کردند [ترجمه ترگمان]آن ها دهانه بزرگی را در باند فرودگاه منفجر کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The rocket blasted upward into the sky.
[ترجمه گوگل]موشک به سمت بالا به آسمان منفجر شد [ترجمه ترگمان]راکت به سمت آسمان پرتاب شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• damaged as if by an explosive; withered, shriveled; damned, cursed you can use blasted to indicate that you are annoyed or irritated with someone or something; an informal word.
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی: شوت شده / داغون / زده بالا / از فاز خارج شده در زبان محاوره ای: پریده، ترکیده، زده بالا، شوت شده، فازش رفته هوا ________________________________________ 🔸 تعریف ها: ... [مشاهده متن کامل]
1. ( خیابانی – روان گردان ) : فردی که تحت تأثیر شدید مواد مخدر یا محرک قرار گرفته؛ معمولاً با رفتارهای بی ثبات، توهم، یا بی حسی شدید مثال: He took one hit too many and got totally **blasted**. یه دوز اضافه زد و کامل ترکید. 2. ( فرهنگی – نمادین ) : در روایت های خیابانی یا موسیقی رپ، نماد سقوط، بی تعادلی، یا ذهنی که از کنترل خارج شده مثال: The party was full of kids **blasted** on pills and bass. مهمونی پر از بچه هایی بود که با قرص و موزیک ترکیده بودن. 3. ( استعاری – احساسی یا روانی ) : برای توصیف کسی که از نظر احساسی یا ذهنی فروپاشیده، انگار از درون منفجر شده—even بدون مصرف مواد مثال: After the betrayal, she was emotionally **blasted**—numb and furious. بعد از خیانت، از نظر احساسی ترکیده بود—بی حس و خشمگین. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: fried – wrecked – zoned out – gone – wasted – spun out
ترکیدن هم معنی میده the bomb blasted ترکیدن انفجار منفجر شدن
slang: intoxicated from drugs or alcohol در معنای عامیانه: مست شدن با مواد مخدر یا الکل مثال: He got totally blasted at the party