در زمینه عمومی/روزمره:
خالی کرده - ( مانند: �من خاطره آن روز را خالی کرده ام. � )
پاک کرده - ( برای حافظه یا یادآوری چیزی )
فراموش کرده - ( رایج ترین معادل )
در زمینه فنی/رایانه ای:
... [مشاهده متن کامل]
مخفی شده - ( برای اطلاعات یا داده ها )
پوشیده شده - ( مثلاً در متن ها )
خالی/سفید شده - ( برای فضاهای وارد نشده )
بلانک شده - ( گاهی به صورت ترجمه نشده استفاده می شود )
در زمینه روانشناسی/پزشکی:
سرکوب شده - ( برای خاطرات دردناک )
مسدود شده - ( دسترسی به اطلاعات )
مثال های کاربردی:
�He blanked on the exam. � → در امتحان یادش رفت.
�The screen blanked out. � → صفحه خالی/سیاه شد.
�I've blanked that memory. � → آن خاطره را فراموش/سرکوب کرده ام.
برای انتخاب معادل دقیق تر، لطفاً زمینه استفاده از واژه را مشخص کنید.
خالی کرده - ( مانند: �من خاطره آن روز را خالی کرده ام. � )
پاک کرده - ( برای حافظه یا یادآوری چیزی )
فراموش کرده - ( رایج ترین معادل )
در زمینه فنی/رایانه ای:
... [مشاهده متن کامل]
مخفی شده - ( برای اطلاعات یا داده ها )
پوشیده شده - ( مثلاً در متن ها )
خالی/سفید شده - ( برای فضاهای وارد نشده )
بلانک شده - ( گاهی به صورت ترجمه نشده استفاده می شود )
در زمینه روانشناسی/پزشکی:
سرکوب شده - ( برای خاطرات دردناک )
مسدود شده - ( دسترسی به اطلاعات )
مثال های کاربردی:
�He blanked on the exam. � → در امتحان یادش رفت.
�The screen blanked out. � → صفحه خالی/سیاه شد.
�I've blanked that memory. � → آن خاطره را فراموش/سرکوب کرده ام.
برای انتخاب معادل دقیق تر، لطفاً زمینه استفاده از واژه را مشخص کنید.
I'm totally blanked : من کاملا حواسم پرته - اصلا تمرکز ندارم
غلط املائی
Blanket : پتو
Blanket : پتو
پتو، روانداز، روکش
coating
مثال
The children were on the bed under a blanket, trying to keep warm.
از داستان زنان کوچک
مثال
از داستان زنان کوچک