blandish

/ˈblændɪʃ//ˈblændɪʃ/

معنی: چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن
معانی دیگر: ترغیب کردن، (به انجام کاری) تشویق کردن، زبان چرب و نرم به کار بردن، شیره مالی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blandishes, blandishing, blandished
• : تعریف: to convince or coax with flattery; cajole.
مشابه: wheedle

- No matter how much he blandished the boss, there was no chance of his getting a promotion.
[ترجمه گوگل] هرچقدر هم رئیس را ناسزا گفت، شانسی برای ترفیع او وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] مهم نبود که چه قدر سرکارگر را دوست دارد، هیچ شانسی برای ترفیع او وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: blandishingly (adv.), blandisher (n.)
• : تعریف: to use flattery to convince or coax; cajole.

مترادف ها

چاپلوسی کردن (فعل)
praise, adulate, flatter, blandish, butter, coax, collogue, sweet-talk, fraise, gloze, slaver, soft-soap, truckle, wheedle

نوازش کردن (فعل)
stroke, blandish, coax, baby, fondle, coddle, pet, pat, canoodle, cuddle, dandle

ریشخند کردن (فعل)
praise, blandish, coax, bamboozle, cajole, carny, lout, blarney, carney, sweet-talk, wheedle

انگلیسی به انگلیسی

• gently persuade; flatter

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : blandish
✅️ اسم ( noun ) : blandishment / blandishments
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
چاپلوسی کردن

بپرس