blanch

/ˈblænt͡ʃ//blɑːnt͡ʃ/

معنی: سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن
معانی دیگر: سفید کردن یا شدن، رنگ پریده یا رنگ رفته کردن یا شدن، (برای ترد و سفید نگه داشتن ساقه ی کرفس و غیره) زیر خاک کردن، از نور محروم کردن، (به منظور سفید کردن یا پوست کندن و غیره) در آب جوش فرو کردن، (فلز کاری) با اسید مالی سفید کردن، با روکش قلع پوشاندن (مثل حلبی)، سفیدکردن با اسیدوغیره

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to turn pale.
مترادف: etiolate, pale, whiten
مشابه: bleach, blench, fade, gray

- He blanched at the sight of so much blood.
[ترجمه گوگل] با دیدن این همه خون سفید شد
[ترجمه ترگمان] از دیدن این همه خون رنگش پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blanches, blanching, blanched
(1) تعریف: to remove color from; make white; bleach.
مترادف: bleach, blench, lighten, whiten
متضاد: color, darken
مشابه: dim, dull, fade, gray, pale

- They blanch this wood before turning it into table tops.
[ترجمه گوگل] آنها این چوب را قبل از تبدیل آن به روی میز سفید می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها این جنگل را قبل از آن که سر میز را روشن کنند، سفید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to boil or scald (food) briefly, as in removing the skins of nuts and fruits or preparing fruits and vegetables for freezing.
مترادف: parboil, scald
مشابه: boil, cook

- Blanch the vegetables in boiling water for one minute.
[ترجمه عمران ربیعی] سبزیجات را به مدت یک دقیقه در آب چوش قرار دهید تا رنگ آنها روشن شود
|
[ترجمه گوگل] سبزیجات را به مدت یک دقیقه در آب جوش بریزید
[ترجمه ترگمان] برای یک دقیقه سبزیجات را در آب جوش بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You need to blanch the almonds before adding them to the mixture.
[ترجمه گوگل] قبل از افزودن بادام ها به مخلوط، باید آنها را سفید کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از اضافه کردن آن ها به مخلوط، باید بادام را باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of plants, to prevent from becoming green by cutting off light.
مترادف: blench, etiolate, whiten
مشابه: bleach

(4) تعریف: to make pale, as from illness or fear.
مترادف: blench, pale
مشابه: lighten, sickly

جمله های نمونه

1. We blanch almonds by soaking off their skins in boiling water.
[ترجمه گوگل]بادام ها را با خیس کردن پوست آن ها در آب جوش سفید می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با soaking پوست خود را در آب جوشان خیس می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You blanch almonds to remove their skins.
[ترجمه گوگل]بادام ها را سفید می کنید تا پوست آن ها جدا شود
[ترجمه ترگمان]تو با بادوم بخوری تا پوست اونا رو از بین ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. While most people would blanch at the prospect of so much work, Daniels seems to enjoy it.
[ترجمه گوگل]در حالی که اکثر مردم از چشم انداز کار زیاد خوشحال می شوند، به نظر می رسد دنیلز از آن لذت می برد
[ترجمه ترگمان]در حالی که اکثر مردم به احتمال زیاد کار می کردند، بنظر می رسد Daniels از این کار لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Blanch the peas quickly before you freeze them.
[ترجمه گوگل]نخودها را قبل از انجماد سریع سفید کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه منجمد بشی، نخود فرنگی رو درست کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt herself blanch at the unpleasant memories.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که از خاطرات ناخوشایند سفید شده است
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که به یاد خاطرات ناخوشایند افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The very thought of going make her blanch.
[ترجمه گوگل]همین فکر رفتن باعث می‌شود که او سفید شود
[ترجمه ترگمان]فکر رفتن به او سفید کردن او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Blanch the peaches and remove the skins.
[ترجمه گوگل]هلوها را سفید کرده و پوست آن را جدا کنید
[ترجمه ترگمان]هلو هارو بکش بیرون و پوست رو بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chop zest and blanch in boiling water to cover for 5 minutes.
[ترجمه گوگل]پوست را خرد کرده و در آب جوش بریزید تا به مدت 5 دقیقه ببندد
[ترجمه ترگمان]تراشه پوست را خرد کنید و آب جوش را به مدت ۵ دقیقه در آب جوش بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Blanch in pot of boiling water. Drain and rinse.
[ترجمه گوگل]در قابلمه آب جوش بلانچ کنید آبکش کنید و آبکشی کنید
[ترجمه ترگمان]آب جوش در آب جوش آن را بگیرید و آبکشی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He watched the lower leaves blanch and curl downward at the edges.
[ترجمه گوگل]او نگاه کرد که برگ های پایینی سفید شده و در لبه ها به سمت پایین پیچ می شوند
[ترجمه ترگمان]او برگ های پایین را نگاه می کرد و به سمت پایین متمایل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even children who would normally blanch at the sight of a dried anchovy lap up Caesars.
[ترجمه گوگل]حتی کودکانی که معمولاً با دیدن یک ماهی آنچوی خشک شده سفید می شوند، سزار را در آغوش می گیرند
[ترجمه ترگمان]حتی کودکانی که معمولا با دیدن یک پیراهن خشک Caesars Caesars می ایستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Blanch the spinach for 30 seconds.
[ترجمه گوگل]اسفناج را به مدت 30 ثانیه سفید کنید
[ترجمه ترگمان]اسفناج را به مدت ۳۰ ثانیه خاموش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nor age, to blanch thy vermeil hue.
[ترجمه گوگل]نه سن، برای سفید کردن رنگ ورمیل شما
[ترجمه ترگمان]سن تو هم سن و سال تو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. BLANCH: And how dense does the wool pile have to be?
[ترجمه گوگل]بلانچ: و توده پشم باید چقدر متراکم باشد؟
[ترجمه ترگمان]blanch: و چگونه توده پشم باید جمع شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Blanch shrimp and rinse with cold water. Set aside.
[ترجمه گوگل]میگو را بلانچ کرده و با آب سرد بشویید کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]میگو با آب سرد با آب سرد بشویید کنار بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفید شدن (فعل)
become white, whiten, bleach, turn white, blanch, blench

رنگ پریده کردن (فعل)
blanch

سفیدکردن (فعل)
blanch

سفید پوست کردن (فعل)
blanch

رنگ چیزی را بردن (فعل)
blanch

رنگ پریده یا سفید شدن (فعل)
blanch

تخصصی

[نساجی] بی رنگ سازی - سفیدگری

انگلیسی به انگلیسی

• bleach; turn pale; whiten (of plants); remove almond skins by boiling; cook vegetables briefly; scald
if you blanch, you suddenly become very pale, usually because you are shocked, embarrassed, or frightened.

پیشنهاد کاربران

🚫 دوستان لطفاً این کلمات رو باهم اشتباه نگیرید:
Blanch: To make pale or to briefly boil food 🍳😨
Bland: Lacking strong flavor or emotion 😐
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To whiten or lighten by removing color 🌿🔥
🔍 مترادف: Whiten
✅ مثال: She blanched the vegetables before freezing them.
مثل گچ سفید شدن، پریدن رنگ و رو از ترس
در آب جوشاندن به منظور پختن
روش بلانچ کردن سبزیجات برای حفظ مواد اولیه آن ها.

بپرس