blamable


معنی: شایان توبیخ، سزاوار سرزنش، مقصر
معانی دیگر: شایان توبی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: blamably (adv.)
• : تعریف: deserving blame; guilty.
مشابه: culpable

جمله های نمونه

1. he is not blamable for what happened
آنچه که اتفاق افتاد تقصیر او نیست.

2. But their circumscribed souls think: "Blamable is all great existence. "
[ترجمه گوگل]اما روح‌های محصورشان می‌اندیشد: «همه وجود بزرگ، قابل سرزنش است»
[ترجمه ترگمان]اما روح محدود آن ها فکر می کند: \" این همه وجود عالی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In China, the system of imputation tenets is blamable liability principle and unblamable liability principle, and understanding blame is the particular situation of blamable liability principle.
[ترجمه گوگل]در چین، سیستم اصول انتساب، اصل مسئولیت قابل سرزنش و اصل مسئولیت غیر قابل سرزنش است، و درک سرزنش وضعیت خاص اصل مسئولیت مقصر است
[ترجمه ترگمان]در چین، سیستم اصول imputation اصل مسوولیت مدنی و اصل مسوولیت مدنی محسوب می شود و درک آن، موقعیت خاص اصل مسوولیت مدنی می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cette attitude est blamable.
[ترجمه گوگل]نگرش Cette قابل سرزنش است
[ترجمه ترگمان]این مورد سزاوار سرزنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An exaggeration is a blood relation to falsehood and as blamable.
[ترجمه گوگل]مبالغه نسبت خونی به باطل و به عنوان سرزنش است
[ترجمه ترگمان]اغراق است، ارتباط خونی با دروغ و سزاوار سرزنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. None of the desires dictated by vanity is more general, or less blamable, than that of being distinguished for the arts of conversation.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از امیال دیکته شده توسط غرور عمومی تر و یا کمتر سرزنش کننده تر از تمایز برای هنر گفتگو نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آرزوهای ناشی از غرور، کلی تر و or کم تر از آن است که برای هنر گفتگو متمایز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You are aware that I am in no way blamable in this matter.
[ترجمه گوگل]می دانید که من در این مورد به هیچ وجه مقصر نیستم
[ترجمه ترگمان]شما اطلاع دارید که من در این امر سزاوار سرزنش نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now I eventually understand, I am the same as those guys who greedily go for wealth. We are normal, however, we want to live happily, well, it can not be criticized or blamable .
[ترجمه گوگل]حالا بالاخره فهمیدم، من همان بچه هایی هستم که حریصانه دنبال ثروت می روند ما عادی هستیم، با این حال، می خواهیم شاد زندگی کنیم، خوب، نمی توان آن را مورد انتقاد یا سرزنش قرار داد
[ترجمه ترگمان]اکنون من در نهایت درک می کنم، من همان کسانی هستم که با حرص و ولع به دنبال ثروت هستند با این حال، ما عادی هستیم، با این حال، ما می خواهیم با خوشحالی زندگی کنیم، خوب، نمی توان آن را مورد انتقاد و یا blamable قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The offences which are committed through desire are more blamable than those which are committed through anger.
[ترجمه گوگل]جرایمی که از طریق میل انجام می شود، سرزنش تر از آنهایی است که از طریق خشم انجام می شود
[ترجمه ترگمان]جرایمی که از طریق خواست انجام می شوند نسبت به کسانی که از طریق خشم مرتکب شده اند، blamable هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An exaggeration is a blood relation to falsehood and nearly as blamable.
[ترجمه گوگل]مبالغه نسبت خونی با باطل و تقریباً به همان اندازه قابل سرزنش است
[ترجمه ترگمان]اغراق است، ارتباط خونی با دروغ و تقریبا سزاوار سرزنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایان توبیخ (صفت)
blamable, blameful

سزاوار سرزنش (صفت)
worthy, blamable, blameful, blameworthy, reprehensible, culpable

مقصر (صفت)
faulty, blamable, blameful, blameworthy, culpable, guilty

انگلیسی به انگلیسی

• condemnable, able to be blamed

پیشنهاد کاربران

بپرس