blade

/ˈbleɪd//bleɪd/

معنی: تیغ، شمشیر، تیغه، پره، استخوان پهن، پهنای برگ، هر چیزی شبیه تیغه
معانی دیگر: لبه ی تیز، پرند، فرند، دم، دمه، بادفر، پهنه، کپه، برگ دشنه مانند، پهنک، برگ گندمی، شمشیر باز، استخوان مسطح و تیغه مانند (مثل استخوان کتف shoulder blade)، تیغه ی کفش یخ بازی، (آوا شناسی) سرزبان، تیغه ی زبان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: bladed (adj.), bladelike (adj.)
(1) تعریف: the cutting part of a knife, sword, scissors, or the like.
مترادف: cutting edge, edge
مشابه: cutter

(2) تعریف: any kind of sword, such as a foil.
مترادف: sword
مشابه: cutlass, dagger, foil, rapier

(3) تعریف: the metal runner on an ice skate.
مترادف: runner
مشابه: skate

(4) تعریف: a plant leaf.
مترادف: lamina, leaf, leaflet, phyllome
مشابه: bract, frond, needle, petal, sepal

- blades of grass
[ترجمه گوگل] تیغه های چمن
[ترجمه ترگمان] پره های علف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a thin, flat part, as of a fan or an oar.
مشابه: edge, sail

جمله های نمونه

1. a blade of grass
برگ چمن

2. razor blade
تیغ ریش تراشی

3. the blade of an oar
پهنه ی پارو

4. gay blade
(قدیمی) جوان خوش سیما و خوش لباس

5. a knife blade
تیغه ی چاقو

6. a trenchant blade
تیغ تیز

7. a blunt razor blade
تیغ ریش تراش کند

8. if you twist the blade of this knife, it will break
اگر تیغه ی این چاقو را بپیچانی می شکند.

9. to serrate a steel blade
تیغه ی پولادین را اره لب کردن

10. the stock of a plane in which the cutting blade is inserted
بدنه ی رنده ی نجاری که تیغه ی برنده در آن جاسازی شده است.

11. The matador profiled, his thin silver blade raised.
[ترجمه گوگل]ماتادور نیم رخ کشید، تیغه نقره ای نازکش بالا آمد
[ترجمه ترگمان]The matador بود، تیغه نازک نقره اش بالا رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The surgeon reset her broken shoulder blade.
[ترجمه گوگل]جراح تیغه شانه شکسته او را دوباره تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]جراح شانه شکسته اش را دوباره جا به جا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I saw the blade of an open knife shine in his hand in the torchlight.
[ترجمه گوگل]دیدم تیغه چاقوی باز در دستش زیر نور مشعل می درخشد
[ترجمه ترگمان]در نور مشعل، تیغه چاقویی را که در دست داشت، دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To forge a blade takes great skill.
[ترجمه گوگل]برای جعل تیغه مهارت زیادی لازم است
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یک تیغه مهارت زیادی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The hard bone has dulled up the knife blade.
[ترجمه گوگل]استخوان سخت تیغه چاقو را مات کرده است
[ترجمه ترگمان]استخوان سفت تیغه چاقو را از هم جدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A bayonet blade is forged from the finest steel.
[ترجمه گوگل]یک تیغه سرنیزه از بهترین فولاد ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]یک تیغه سر نیزه از بهترین فولاد ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He screamed as the blade sliced into his leg.
[ترجمه گوگل]در حالی که تیغه به پایش بریده شد، فریاد زد
[ترجمه ترگمان]همان طور که تیغه چاقو در پایش فرو می رفت، فریاد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Not a blade of grass stirred.
[ترجمه گوگل]یک تیغ علف هم زده نشد
[ترجمه ترگمان]حتی یک تیغه علف هم تکان نخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیغ (اسم)
acicula, blade, sword, thorn, beam, bur, burr

شمشیر (اسم)
blade, sword, steel, bilbo, saber, scimitar, knife, bolo, spit

تیغه (اسم)
partition, blade, knife, septum, bulkhead, midriff

پره (اسم)
blade, wing, septum, vane, paddle, fimbria

استخوان پهن (اسم)
blade

پهنای برگ (اسم)
blade

هر چیزی شبیه تیغه (اسم)
blade

تخصصی

[عمران و معماری] تیغه - پره
[برق و الکترونیک] تیغه قسمت رسانای صاف و متحرک در کلید .
[مهندسی گاز] تیغ، تیغه، پره
[زمین شناسی] تیغه تیغه ها با شماره های مختلف مصارف زیادی دارند . عمده کار آنها ایجاد برش است . اما روش های برش آنها متفاوت است . بعضی از انواع کارایی آنها عبارتند از : برش دقیق مواد با وزن سنگین تا متوسط، برش های عمومی و تصحیح مدل های برش، برش زاویه ای، برش نقاط بسیار محکم سنگ ها، ایجاد الگو و قلم زنی در سنگ ها، ایجاد برش های عمیق، ایجاد تراشیدگی روی سطوح، تیغه های صاف کردن زواید، ایجاد برش های منحنی .
[نساجی] تیغه
[پلیمر] تیغه

انگلیسی به انگلیسی

• edge (of a knife); cutting portion of a razor; thin leaf; paddle; bat, racquet; propeller
the blade of a knife, axe, or saw is the sharp part.
the blades of a propeller or the blades in some engines are the parts that turn round.
the blade of an oar is the thin, flat part that you put into the water.
see also razor blade, shoulder blade.

پیشنهاد کاربران

مثال:
wing blade = تیغه بال
بیشتر برای معنی تیغه بال هلی کوپتر هم بکار میره wing blade
knife
. He carries a ten - inch blade
تیغه
مثال: He sharpened the blade of the knife.
او تیغه چاقو را تیز کرد.
در زبان باستانی لری واژ گان کهن وآریایی ( �بلگbalgh� به معنی برگ درخت وگیاه ) ( � بلگهbalga�به معنی قسمت مسطح وپهن چیزی در عبارت بلگه جومه یعنی یقه پیرهن که حالت مسطح، پهن وصاف دارد ) ( � ولگvelg�به معنی
...
[مشاهده متن کامل]
عضوی از بدن در لری که همان قسمت پهن، مسطح بالای شکم که روی استخوان هیپ قراردارد یاقسمتی از کناره بدن از یک طرف وناحیه خاصره لگن ازطرف دیگرقرار گرفته است یا سطحی ازبدن که بین دنده ها وایلیوم قراردارد. ) است. این واژگان کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) وبه صورت �بلیدblade�به معنی پره، پهنک، پهنای برگ، پهنه، استخوان پهن، برگ گندمی، بخش پهن استخوان در زبان انگلیسی به کار میرود ( البته ناگفته نماند که معانی دیگری چون تیغ، شمشیر، تیغه، لبه تیز وهرچیزی شبیه تیغه و تیز. . . نیز دارد ) . در زبان پهلوی�ولگvalg� است، در زبان فارسی �برگbarg�، در زبان لری �بلگbalg, ولگvelg�, و وارد زبان عربی شده وبه صورت �ورق� به کار میرود ( با توجه به نبود حرف گاف در عربیکه به جای آن از قاف استفاده میشود ) . پس�بلگ، ولگ�> بلیدblade, در انجا تبدیل رایج گاف به d راداریم ( یک مثال دیگر:مثلا در لری بز نر را �گیگgeyg� گویند که تبدیل به�گوتgoat�در انگلیسی میشود، البته واژه�گد�هم استفاده میشود برای بز بی شاخ ) وبه صورت کلی تبدیل واو به ب، و تبدیل ر به لام و. . . .

بخش پهن استخوان scapula
معنی تیغه و لبه تیز میده
blade
blade ( n ) ( bleɪd ) =the flat part of a knife, tool, or machine, which has a sharp edge or edges for cutting
blade
تیغ های زاپاس خودتراش ها یا همون ژیلتکه یکبار مصرفن :
Disposable blade
در مهندسی برق: پره ی توربین ژنراتور بادی
شمشیر
پهنک برگ
برید، بریدن، برش دادن، قیچی کردن، برنده، برران، تیغ، تیغه، تیز، بررا، دماغه، ارره، شکافنده. قاچ کن، قیچی، بخش بخش کردن، پاره پاره له کننده، رنده، گوشت کوب، براده ساختن، بریده بریده گفتن.
تیز، بران، شکافنده، بررنده، قاچ کننده، برای پاره کردن و بخش، بخش کردن، قیچی کردن. برش دهنده، بریدن، بررا، بریده. رنده.
blade ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: برگواره
تعریف: قسمت پهن جلبک دریایی که بر روی ریسه قرار دارد
استخوان پهن
پره . تیغه

به معنای تیغه ریش تراش هم به کار میرود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس