blackness

/ˈblæknəs//ˈblæknɪs/

معنی: سیاهی، سیاه رنگی
معانی دیگر: سیاهی

جمله های نمونه

1. A terrifying scream in the blackness of the night made my blood run cold.
[ترجمه گوگل]فریاد وحشتناکی در سیاهی شب خونم را سرد کرد
[ترجمه ترگمان]فریادی وحشتناک در تاریکی شب باعث شد که خون من سرد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The mountains were shadowing into blackness.
[ترجمه گوگل]کوه ها در تاریکی سایه انداخته بودند
[ترجمه ترگمان]کوه ها به تاریکی سایه افکنده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The twilight had turned to a deep blackness.
[ترجمه گوگل]گرگ و میش به سیاهی عمیق تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]شفق تیره تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She peered out into the blackness of the night.
[ترجمه گوگل]او به سیاهی شب نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]به تاریکی شب خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I stared out into the inky blackness of the night.
[ترجمه گوگل]به سیاهی جوهری شب خیره شدم
[ترجمه ترگمان]به سیاهی شب خیره شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even in its blackness, the sky did not rest.
[ترجمه گوگل]در سیاهی اش هم آسمان آرام نمی گرفت
[ترجمه ترگمان]حتی در تاریکی، آسمان هم آرام نمی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Above the rain and the blackness low clouds touched with pink from the steelworks sidled across the sky.
[ترجمه گوگل]بر فراز باران و سیاهی، ابرهای کم رنگ صورتی از کارخانه های فولادی در سراسر آسمان لمس شده بودند
[ترجمه ترگمان]بر فراز باران و تاریکی ابره ای کم ارتفاع به رنگ صورتی رنگی در آسمان دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Helpless, he toppled forward into blackness: his hand went limp and the knife clattered down on to the foot-rest.
[ترجمه گوگل]درمانده، به سمت تاریکی فرود آمد: دستش سست شد و چاقو روی تکیه گاه پا فرو رفت
[ترجمه ترگمان]خم شد و به تاریکی افتاد: دستش شل شد و چاقو روی پای پیاده به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Usually only blackness is named, which constitutes the white majority as the norm.
[ترجمه گوگل]معمولاً فقط سیاهی نامیده می شود که اکثریت سفیدپوستان را به عنوان هنجار تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]معمولا فقط سیاهی نام دارد، که اکثریت سفید را به عنوان نرم تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But now they were almost there, the blackness was turning gray; now he had stepped out joyfully into the daylight.
[ترجمه گوگل]اما حالا تقریباً آنجا بودند، سیاهی داشت خاکستری می شد حالا او با خوشحالی به نور روز رفته بود
[ترجمه ترگمان]اما اکنون تقریبا به آنجا رسیده بودند، سیاهی به خاکستری گراییده بود، و اینک از روشنایی روز بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cold blackness grasped at him, fingering its way through his warm blood, just waiting its moment.
[ترجمه گوگل]سیاهی سردی او را گرفته بود و در خون گرمش انگشت می گذاشت و فقط منتظر لحظه اش بود
[ترجمه ترگمان]تاریکی سرد به او چنگ زده بود، و در حالی که با خون گرم خود به راهش ادامه می داد، فقط منتظر لحظه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He felt the blackness return, felt its clamminess across his brow as he started to sweat.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که سیاهی دوباره برگشته است، هنگامی که شروع به عرق کردن کرد، لطافت آن را روی پیشانی خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که تاریکی بر می گردد و وقتی شروع به عرق کردن می کند، آن را روی پیشانی اش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A retreat from the beauty of blackness.
[ترجمه گوگل]عقب نشینی از زیبایی سیاهی
[ترجمه ترگمان]عقب نشینی از زیبایی سیاهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We were cast into impenetrable blackness, with the rain still cascading down and that devilish thing on the loose!
[ترجمه گوگل]ما در سیاهی غیرقابل نفوذ انداخته شدیم، با باران همچنان می بارید و آن چیز شیطانی رها شده بود!
[ترجمه ترگمان]ما به تاریکی رخنه کرده بودیم و باران همچنان به پایین جریان داشت و آن چیز اهریمنی بر روی زمین رها شده بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They seemed to have been stumbling through pitch blackness for hours now.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که آنها ساعت ها در سیاهی زمین دست و پا می زنند
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسید که ساعت ها در تاریکی سرگردان بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاهی (اسم)
black, blackness, nigrescence, nigritude

سیاه رنگی (اسم)
blackness

انگلیسی به انگلیسی

• black color; darkness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : black / blacken
✅️ اسم ( noun ) : black / blackness
✅️ صفت ( adjective ) : black / blackish
✅️ قید ( adverb ) : blackly
ظلمات، سیاهی، تاریکی
blackness
نوعی هویت اجتماعی سیاسی مربوط به سیاهپوستان بخصوص آفریقایی تبارهای مقیم ایالات متحده

بپرس