blacken

/ˈblækən//ˈblækən/

معنی: سیاه کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن
معانی دیگر: تیره و تار کردن، بدنام کردن، سیه نام کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blackens, blackening, blackened
(1) تعریف: to make black; make dark.
مترادف: black, darken
متضاد: brighten, lighten, whiten
مشابه: charcoal, dim, dye, eclipse, ink, obfuscate, obscure, shade, shadow, smoke, soot

(2) تعریف: to defame; soil.
مترادف: besmirch, defame, defile, denigrate, malign, slander, soil, stain, sully, tarnish, vilify
متضاد: clear
مشابه: asperse, begrime, dishonor, foul, impugn, libel, revile, smear, smudge, soot, taint

- His comments blackened her reputation.
[ترجمه گوگل] نظرات او شهرت او را سیاه کرد
[ترجمه ترگمان] نظرات او شهرت او را سیاه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: blackener (n.)
• : تعریف: to become black.
مترادف: black
متضاد: whiten
مشابه: darken, dim

جمله های نمونه

1. Don't blacken my name by spreading rumours.
[ترجمه گوگل]اسم من را با شایعه پراکنی سیاه نکنید
[ترجمه ترگمان]اسم منو با شایعات پراکنده نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They're trying to blacken our name.
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند نام ما را سیاه کنند
[ترجمه ترگمان]دارن سعی می کنن اسم ما رو سیاه کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Clouds blacken the heavens.
[ترجمه گوگل]ابرها آسمان را سیاه می کنند
[ترجمه ترگمان]ابرها آسمان را سیاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He accused the newspaper of trying to blacken his name.
[ترجمه گوگل]او این روزنامه را متهم کرد که قصد دارد نام خود را سیاه کند
[ترجمه ترگمان]او روزنامه را متهم کرد که می خواهد نامش را بدنام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The riots after the match only served to blacken the name of football.
[ترجمه گوگل]شورش های بعد از مسابقه فقط باعث سیاه شدن نام فوتبال شد
[ترجمه ترگمان]پس از این مسابقه، تنها بدنام کردن نام فوتبال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't blacken my name by spreading rumors.
[ترجمه گوگل]اسم من را با شایعه پراکنی سیاه نکنید
[ترجمه ترگمان]اسم من رو با پخش شایعات بدنام نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Something that will utterly blacken my name in your eyes.
[ترجمه گوگل]چیزی که نام من را در چشمان شما به کلی سیاه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی که اسمم را به کلی سیاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When I blacken hair, I have to beat up the drug powder in water.
[ترجمه گوگل]وقتی موها را سیاه می کنم، باید پودر دارو را در آب بکوبم
[ترجمه ترگمان]، وقتی موهام رو سیاه کنم باید پودر دارو رو توی آب بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The media tried to blacken his name.
[ترجمه گوگل]رسانه ها سعی کردند نام او را سیاه کنند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها تلاش کردند تا نام او را بدنام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Adjust the levels to blacken out the majority of the model.
[ترجمه گوگل]سطوح را تنظیم کنید تا اکثر مدل ها سیاه شوند
[ترجمه ترگمان]میزان را برای بدنام کردن بیشتر مدل تنظیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Face by abrade hind, good blacken of Gong Heigong how to do?
[ترجمه گوگل]صورت توسط ساییدن عقب، خوب سیاه شدن از گونگ Heigong چگونه به انجام؟
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی دو پای عقبش راه می رفت، پرسید که او چطور باید این کار را بکند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't blacken his good name by spreading lies.
[ترجمه گوگل]با نشر اکاذیب نام نیک او را سیاه نکنید
[ترجمه ترگمان]نام خوبش را با دروغ گفتن بدنام نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The displacement and absolute distance of a blacken workpiece surface were detected experimentally in the laboratory.
[ترجمه گوگل]جابجایی و فاصله مطلق یک سطح قطعه کار سیاه شده به طور تجربی در آزمایشگاه تشخیص داده شد
[ترجمه ترگمان]جابجایی و فاصله مطلق یک قطعه کار سیاه بر سیاه بصورت تجربی در آزمایشگاه تشخیص داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Blacken easily with cold bath face?
[ترجمه گوگل]با حمام سرد صورت به راحتی سیاه می شود؟
[ترجمه ترگمان]به راحتی با وان حموم سرد برخورد می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاه کردن (فعل)
ruin, waste, black, denigrate, begrime, make bitter, make black, blacken, make intolerable, render unhappy

سیاه ساختن (فعل)
denigrate, blacken

لکه دار یا بدنام کردن (فعل)
blacken

انگلیسی به انگلیسی

• make black, darken
to blacken something means to make it black or very dark in colour.
if someone blackens your reputation or name, they try to make other people believe that you are a bad person.

پیشنهاد کاربران

۱ _ سیاه کردن یا شدن ، تیره کردن یا شدن
The sky �blackened �as the storm clouds rolled in
با غلتیدن ابرهای طوفانی آسمان تیره شد
۲ _ بدنام کردن
They blackened his character by spreading lies
آنها با نشر اکاذیب شخصیت او را بدنام کردند
سیاه نمایی
مثلا این متن توی فلسفه ، حکمت شایان نیچه قسمت ۱۳۰
مسیحیت بطور کاذب جهان را سیاه نمایی می کند.
Christianity artificially blackens the world
sth go black with sth
Just like that, the whole sea goes black with Guinness
خداییش جناب عَجَمَندِه این واژه ها رو از کجات در میاری؟؟؟
ولی می خندیمااااا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : black / blacken
✅️ اسم ( noun ) : black / blackness
✅️ صفت ( adjective ) : black / blackish
✅️ قید ( adverb ) : blackly
بدنام کردن
مُشوّه کردن
سیاهاندن = سیاه کردن.
م. ث
پوستِ گردو دست رو می سیاهونه .

بپرس