blackball

/ˈblækˌbɒl//ˈblækbɔːl/

معنی: تحریم کردن، رای مخالف دادن
معانی دیگر: رای مخفی برضد شخص یا چیز، رای مخالف دادن (به ویژه در مورد پذیرش کسی به عضویت باشگاه یا سازمان)، (در اصل) گوی یا مهره ی سیاه که در رای گیری به عنوان رای منفی یا گاهی وتو تلقی می شد، مخالفت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blackballs, blackballing, blackballed
(1) تعریف: to cast out, as from a group; ostracize.
مترادف: eject, ostracize, oust, run out, send to Coventry
مشابه: ban, banish, blacklist, bounce, cashier, dismiss, drum out, exclude, exile, expatriate, expel, kick out, spurn

(2) تعریف: to vote against or refuse membership to.
مترادف: bar, debar, exclude, ostracize, reject
مشابه: ban, banish, blacklist, cold-shoulder, disapprove, high-hat, proscribe, refuse, snub, spurn
اسم ( noun )
• : تعریف: a negative vote, esp. against a candidate for admission to a social organization.
مترادف: denial, disapproval, nay, turndown
مشابه: blacklist, exclusion, ostracism, ouster, rejection, shutout, thumbs down

جمله های نمونه

1. She never knew why they blackballed her from the club.
[ترجمه منیژه اسدنژاد] او هرگز نمی دانست که چرا از باشگاه او را بیرون کردند.
|
[ترجمه گوگل]او هرگز نمی دانست چرا او را از باشگاه گلوله سیاه کردند
[ترجمه ترگمان]هرگز نفهمید که چرا آن ها را از باشگاه بیرون راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was blackballed when he tried to join the Country Club.
[ترجمه گوگل]زمانی که او قصد داشت به باشگاه کانتری بپیوندد گلوله سیاه شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که سعی می کرد به باشگاه روستا بپیوندد، دیگر از خود بی خود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was initially blackballed because of a dispute he once had with a couple of the committee members.
[ترجمه گوگل]او ابتدا به دلیل اختلافی که یک بار با چند نفر از اعضای کمیته داشت، گلوله سیاه شد
[ترجمه ترگمان]او در ابتدا به دلیل اختلافی که زمانی با تعدادی از اعضای کمیته داشت، دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After the scandal, she was blackballed from the party.
[ترجمه گوگل]پس از این رسوایی، او از حزب خارج شد
[ترجمه ترگمان]بعد از این رسوایی، از حزب blackballed شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Members can blackball candidates in secret ballots.
[ترجمه گوگل]اعضا می توانند نامزدها را در رای گیری مخفی توپ سیاه کنند
[ترجمه ترگمان]اعضا می توانند کاندیداهایی را در برگه های رای مخفی نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In 196 Freed was fined $300 and blackballed from radio.
[ترجمه گوگل]در سال 196 فرید 300 دلار جریمه شد و از رادیو گلوله سیاه شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶ آزاد شده، ۳۰۰ دلار جریمه شد و blackballed از رادیو آزاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The whole city blackballed him.
[ترجمه گوگل]تمام شهر او را گلوله سیاه کردند
[ترجمه ترگمان]تمام شهر از خود بی خود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The voting result after correcting shows, blackball scale of Yang Zhiyuan is added to 3 7%, supportive bill scale is only 6 3% .
[ترجمه گوگل]نتیجه رای گیری پس از تصحیح نشان می دهد، مقیاس گلوله سیاه یانگ Zhiyuan به 3 7٪ اضافه می شود، مقیاس صورتحساب حمایتی تنها 6 3٪ است
[ترجمه ترگمان]نتیجه رای گیری بعد از تصحیح shows، مقیاس blackball of به ۳ درصد اضافه شده و مقیاس حمایت پشتیبان تنها ۶ درصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The attempt to blackball it is neo- McCarthyism.
[ترجمه گوگل]تلاش برای گلوله سیاه نئو مک کارتیسم است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای جلوگیری از آن، نئو - است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Will you blackball her if she tries to join our club?
[ترجمه گوگل]اگر بخواهد به باشگاه ما بپیوندد، او را گلوله سیاه خواهید کرد؟
[ترجمه ترگمان]اگه سعی کنه عضو باشگاه ما بشه باه اش حرف می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lawrence Talbot: I module blackball every of you!
[ترجمه گوگل]لارنس تالبوت: من هر یک از شما را مدول می کنم!
[ترجمه ترگمان]\"لارنس تالبوت\": من همه شما را blackball
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Denial of a public-service job may blackball a person from future private employment as well.
[ترجمه گوگل]انکار یک شغل خدمات دولتی ممکن است فرد را از مشاغل خصوصی آینده نیز به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]انکار یک شغل خدمات عمومی ممکن است فردی را از استخدام شخصی در آینده محروم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Blackball me from eating yogurt on the met steps? You have nothing I need.
[ترجمه گوگل]من از خوردن ماست روی پله‌ها گلوله سیاه می‌کنم؟ تو چیزی نداری که من نیاز داشته باشم
[ترجمه ترگمان]منو از خوردن ماست که روی پله ها دیدی بهم داد؟ تو چیزی نداری که من بهش نیاز داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Joker: I conceive some doesnt blackball you only makes you. . . stranger.
[ترجمه گوگل]جوکر: تصور می‌کنم که بعضی چیزها را فقط تو نمی‌سازی غریبه
[ترجمه ترگمان]جوکر! من تصور می کنم که بعضی از شما فقط تو رو بیگانه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحریم کردن (فعل)
ban, prohibit, boycott, blackball, lock out, proscribe

رای مخالف دادن (فعل)
veto, nix, blackball

انگلیسی به انگلیسی

• vote against a new applicant for membership (in a club or organization)
if you blackball someone, you prevent them from joining a club or other group by voting against their election.

پیشنهاد کاربران

رای مخالف دادن، مخالفت کردن، تحریم کردن
۱ _ رای مخالف ، رای منفی
rejection or negative vote
۲ _ رای مخالف دادن ( علی الخصوص به عضویت شخصی که میخواهد عضو یک گروه شود )
Vote against someone who wants to join a club ; ostracize
to vote against allowing someone to be a member of an organization or group
رای مخالف دادن علیه عضویت یک نفر در یک سازمان یا گروه
He was initially blackballed because of a dispute he once had with a couple of the committee members
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/blackball
رای مخالف
نهاندید
تحریم کردن

بپرس