blabbermouth

/ˈblæbəmaʊθ//ˈblæbəmaʊθ/

معنی: حرف، وراج، پرگو
معانی دیگر: (امریکا - عامیانه) دهان لق، رازگشا، خبرچین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one who talks indiscreetly, esp. one who habitually reveals confidential information.
مترادف: blab, blabber, gossip
مشابه: busybody, chatterbox, informer, jabberer, magpie, prater, prattler, rumormonger, tattletale

جمله های نمونه

1. I’m such a blabbermouth that I couldn’t keep the news from friends and coworkers.
[ترجمه گوگل]من آنقدر پرحرف هستم که نمی توانستم اخبار را از دوستان و همکاران نگه دارم
[ترجمه ترگمان]من انقدر احمق هستم که نمی توانم اخبار دوستان و همکاران را حفظ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That blabbermouth always gossips about other people's affairs.
[ترجمه گوگل]اون دمدمی مزاج همیشه در مورد امور دیگران غیبت می کند
[ترجمه ترگمان]اون وراجی هاش همیشه در مورد کاره ای دیگران شایعه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That blabbermouth that runs the cash register at the store?
[ترجمه گوگل]آن قلدری که صندوق را در فروشگاه راه اندازی می کند؟
[ترجمه ترگمان]اون دهانی که صندوق پول انبار رو اداره می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. EXAMPLE: My little sister is a blabbermouth who always ruins surprises by telling everyone what is going to happen, so no one in our family ever tells her about surprise parties.
[ترجمه گوگل]مثال: خواهر کوچولو من یک آدم غافلگیر کننده است که همیشه با گفتن اینکه قرار است چه اتفاقی بیفتد، شگفتی ها را خراب می کند، بنابراین هیچ کس در خانواده ما هرگز درباره مهمانی های غافلگیرکننده به او چیزی نمی گوید
[ترجمه ترگمان]مثال: خواهر کوچک من a است که همیشه با گفتن اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، همیشه شگفتی را خراب می کند، بنابراین هیچ کس در خانواده ما در مورد مهمانی های غافلگیر کننده به او نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The guy's a blabbermouth.
[ترجمه گوگل]آن پسر دمدمی مزاج است
[ترجمه ترگمان] اون یارو a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If anyone has the top hat and wants to return it (no questions asked), please contact BLABBERMOUTH. NET.
[ترجمه گوگل]اگر کسی کلاه بالایی دارد و می‌خواهد آن را پس بدهد (بدون سوال)، لطفاً با BLABBERMOUTH تماس بگیرید خالص
[ترجمه ترگمان]اگر کسی کلاه لگنی دارد و می خواهد آن را برگرداند (بدون سوال پرسیده شود)لطفا با BLABBERMOUTH تماس بگیرید دات نت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But don't forget that no one pays attention to a blabbermouth .
[ترجمه گوگل]اما فراموش نکنید که هیچ کس توجهی به سخنان پرخاشگر نمی کند
[ترجمه ترگمان]اما فراموش نکن که هیچ کس به a توجه نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't tell Dan, if you want to keep it a secret. The guy's a blabbermouth.
[ترجمه گوگل]به دن نگو، اگر می خواهی آن را مخفی نگه داری آن پسر دمدمی مزاج است
[ترجمه ترگمان]به دن نگو، اگه می خوای یه راز نگه داری اون یارو a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. See if yu can keep your brother — who is a blabbermouth — to keep this still.
[ترجمه گوگل]ببین آیا می‌توانی برادرت را - که دمدمی مزاج است - نگه‌داری تا این را ثابت نگه دارد
[ترجمه ترگمان]ببینید که آیا یو می تونه برادرت رو نگه داره که این موضوع رو مخفی نگه داره یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حرف (اسم)
word, particle, speech, talk, say, aitch, letter, yap, blabbermouth, jib, grapheme

وراج (اسم)
blabber, caterer, blabbermouth, pratfall, pop off, prater

پرگو (اسم)
blabbermouth

انگلیسی به انگلیسی

• chatterer, bigmouth; gossiper
a blabbermouth is a person who tells other people things that you did not want them to know; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس