blab

/blæb//blæb/

معنی: فضول، پرت گو، فضولی کردن، وراجی کردن، گستاخی کردن، فاش وابراز کردن
معانی دیگر: پرده دری کردن، (حین صحبت) رازی را بروز دادن، افشا کردن، یاوه گفتن، ول گویی کردن، حرف مفت، آدم حرف مفت زن، آدم دهان لق

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blabs, blabbing, blabbed
• : تعریف: to reveal carelessly or indiscreetly.
مشابه: blabber, noise, tattle

- He will blab confidential information, so be careful what you tell him.
[ترجمه گوگل] او اطلاعات محرمانه را به زبان می آورد، بنابراین مراقب آنچه به او می گویید باشید
[ترجمه ترگمان] او اطلاعات محرمانه را فاش خواهد کرد، پس مراقب باش که به او چه می گویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to chatter thoughtlessly.
مشابه: babble
اسم ( noun )
(1) تعریف: lengthy or indiscreet chatter.
مشابه: tattle

(2) تعریف: one who talks too much or indiscreetly; blabbermouth.
مشابه: blabber, blabbermouth, gossip

جمله های نمونه

1. he promised not to blab
قول داد دهان لقی نکند.

2. She will be sure to blab and it will be all over the town in no time.
[ترجمه گوگل]او مطمئن خواهد شد که صدای بلند می کند و در کمترین زمان در سراسر شهر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او حتما به این موضوع پی خواهد برد و در تمام مدت شهر همه جا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her mistake was to blab about their affair.
[ترجمه گوگل]اشتباه او این بود که در مورد رابطه آنها سخن گفت
[ترجمه ترگمان]اشتباه او این بود که درباره رابطه آن ها وراجی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You know she'll just blab all the secrets.
[ترجمه گوگل]شما می دانید که او فقط تمام رازها را فاش می کند
[ترجمه ترگمان]می دونی که اون همه رازهای رو فاش می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't blab this to anyone.
[ترجمه گوگل]این را به کسی نزن
[ترجمه ترگمان]این موضوع رو به کسی نگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who will open himself to a blab?
[ترجمه گوگل]چه کسی خود را به یک بلبل باز می کند؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی خود را لو خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We never confided in her, because she would blab.
[ترجمه گوگل]ما هرگز به او اعتماد نکردیم، زیرا او می گفت
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت به اون اعتماد نداشتیم، چون اون فضولی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. People who blab on their car phones operate in an altered state.
[ترجمه گوگل]افرادی که بر روی تلفن های ماشین خود صدایی می زنند در حالت تغییر یافته عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در حال صحبت در مورد تلفن های همراه خود هستند در یک وضعیت تغییر یافته عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. OK I'll tell you, but you'd better not blab!
[ترجمه گوگل]باشه بهت میگم ولی بهتره حرف نزنی!
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، به تو خواهم گفت، اما بهتر است فضولی نکنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He wouldn't blab, even to close friends, about family problems.
[ترجمه گوگل]او حتی به دوستان نزدیک در مورد مشکلات خانوادگی فحش نمی داد
[ترجمه ترگمان]او حتی برای دوستان نزدیک هم حرف نزد و درباره مشکلات خانوادگی صحبت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He blab bed my confidences to every one.
[ترجمه گوگل]او اعتماد من را به همه می زند
[ترجمه ترگمان]راز دل من را فاش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Those stories are false, just so much blab.
[ترجمه گوگل]آن داستان‌ها دروغ هستند، فقط خیلی بی‌معنی
[ترجمه ترگمان]این داستان ها دروغ و just
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He that is a blab is a scab.
[ترجمه گوگل]آن که بلاب است دلمه است
[ترجمه ترگمان] اون یه blab، یه خائن - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These stories are false, just so much blab.
[ترجمه گوگل]این داستان‌ها دروغ هستند، فقط خیلی بی‌معنی
[ترجمه ترگمان]این داستان ها دروغ و just
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فضول (اسم)
bur, pragmatic, blab, voyeur, pry, nosy, prier, intruder, blabber, busybody, tamperer, meddler, obtruder

پرت گو (اسم)
blab

فضولی کردن (فعل)
interfere, blab, meddle, kibitz, interlope, intermeddle, rubberneck, poke one's nose

وراجی کردن (فعل)
jabber, chaffer, blab, verbalize, yak, claver, gabble, rattle, prate, yaup, yawp

گستاخی کردن (فعل)
brazen, blab, talk up

فاش وابراز کردن (فعل)
blab

انگلیسی به انگلیسی

• reveal a secret, talk without discretion; chatter, babble
if you blab, you reveal a secret; an informal word.

پیشنهاد کاربران

To blab is to inform others about something, often in a careless or indiscreet manner. It means to reveal information that was meant to be kept secret or private.
اطلاع دادن به دیگران در مورد چیزی، اغلب به روشی سهل انگارانه یا بی احتیاطی.
...
[مشاهده متن کامل]

این به معنای افشای اطلاعاتی است که قرار بود محرمانه یا خصوصی بماند.
مثال؛
She can’t keep a secret. She always blabs to everyone.
In a conversation about a surprise party, someone might say, “Don’t blab about it to the birthday girl!”
A gossip might blab about someone’s personal life, saying, “I heard she’s dating someone new, but don’t blab it around. ”

دهن لقی کردن
راز رو فاش کردن
Add to that, her blabbing about my financial indiscretions
Crimes and Misdemeanors 1989🎥
پرحرفی

بپرس