bitten

/ˈbɪtn̩//ˈbɪtn̩/

تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past participle of bite.

جمله های نمونه

1. he was bitten by a lust for power
شهوت قدرت وجودش را فراگرفته بود.

2. he was bitten by two charlatans
دو شیاد سرش کلاه گذاشتند.

3. those who tread on snakes get bitten
آنان که روی مار پا می گذارند نیش می خورند.

4. He that has [hath] been bitten by a serpent, is afraid of a rope.
[ترجمه محمد جواد موسایی] مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
|
[ترجمه گوگل]کسی که مار او را گزیده باشد از طناب می ترسد
[ترجمه ترگمان]او که توسط یک مار گزیده شده است، از یک طناب می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Whom a serpent has bitten a lizard alarms.
[ترجمه گوگل]کسی که مار مارمولکی را نیش زده است هشدار می دهد
[ترجمه ترگمان]کسی که یک افعی را گاز گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Whom a serpent has bitten fears a lizard.
[ترجمه گوگل]کسی که مار او را گاز گرفته از مارمولک می ترسد
[ترجمه ترگمان]کسی که یک افعی را گاز گرفته، یک مارمولک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I must have been bitten by a flea, my arms are itchy.
[ترجمه گوگل]حتما کک گزیده ام، دستانم خارش دارد
[ترجمه ترگمان]حتما با یک کک گزیده شده ام، دستانم خارش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To "have bitten off more than you can chew" is an idiom that means you have tried to do something which is too difficult for you.
[ترجمه گوگل]"بیش از چیزی که بجوید گاز گرفته اید" اصطلاحی است که به این معنی است که شما سعی کرده اید کاری را انجام دهید که برای شما بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]برای اینکه بیش از چیزی که شما می توانید جویدن داشته باشید، یک عبارت است که به این معنی است که شما سعی کرده اید کاری را انجام دهید که برای شما بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was bitten by a dog.
[ترجمه گوگل]سگی او را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]یک سگ او را گاز گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was bitten by a snake while walking through long grass.
[ترجمه گوگل]او در حالی که در میان علف‌های بلند راه می‌رفت توسط یک مار گزیده شد
[ترجمه ترگمان]در حال راه رفتن از میان علف های بلند، او توسط یک مار گزیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A mosquito had bitten her and her arm had swollen up.
[ترجمه گوگل]پشه ای او را نیش زده بود و دستش ورم کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک پشه او را گاز گرفته بود و دستش ورم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The boy bit his girl friend, and got bitten back.
[ترجمه گوگل]پسر دوست دخترش را گاز گرفت و دوباره گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]پسرک دوست دخترش را گاز گرفت و گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was bitten by the family dog.
[ترجمه گوگل]او توسط سگ خانواده گاز گرفته شد
[ترجمه ترگمان]سگ خانوادگی او را گاز گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was bitten by a poisonous snake.
[ترجمه گوگل]او توسط یک مار سمی گزیده شد
[ترجمه ترگمان] اون توسط یه مار سمی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having had a bite taken out, nibbled, gnawed
bitten is the past participle of bite.

پیشنهاد کاربران

گاز گرفت
I was bitten by a dog a few days ago
حالت سوم گارفتن
دورگه. گرگینه

بپرس