گیر افتادن | قلاب را گرفتن | گول خوردن | به دام افتادن | طعمه شدن
🔹 مثال های کاربردی:
He tried to warn her, but she bit the hook and trusted him anyway.
او سعی کرد به او هشدار بدهد، اما او گول خورد و به هر حال اعتماد کرد.
... [مشاهده متن کامل]
Don’t be so quick to bite the hook on that offer — it might be a trick.
خیلی زود گول آن پیشنهاد را نخور — ممکن است نقشهای باشد.
Once he bit the hook, there was no turning back.
وقتی که طعمه شد، دیگر راه برگشتی نبود.
🔹 مترادف ها:
take the bait | get hooked | fall for it | be caught | get trapped
🔹 مثال های کاربردی:
او سعی کرد به او هشدار بدهد، اما او گول خورد و به هر حال اعتماد کرد.
... [مشاهده متن کامل]
خیلی زود گول آن پیشنهاد را نخور — ممکن است نقشهای باشد.
وقتی که طعمه شد، دیگر راه برگشتی نبود.
🔹 مترادف ها: