🔸 معادل فارسی:
- زبان خود را گاز گرفتن
- جلوی گفتن چیزی را گرفتن
- در زبان محاوره ای: �حرفمو خوردم�، �خودمو نگه داشتم�
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** خودداری از گفتن چیزی، به ویژه وقتی حرف ممکن است بی ادبانه یا نامناسب باشد.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *I had to bite my tongue to avoid insulting him. *
مجبور شدم **زبانم را گاز بگیرم** تا به او توهین نکنم.
2. ** ( فرهنگی – اجتماعی ) :** کنترل احساسات یا واکنش های فوری در گفتگو.
- مثال: *She bit her tongue instead of arguing with her boss. *
او به جای بحث با رئیسش، **حرفش را خورد**.
- - -
🔸 مترادف ها:
hold back – keep silent – restrain oneself – zip one’s lips
- - -
🔸 مثال ها:
- *He bit his tongue instead of telling the truth. *
او به جای گفتن حقیقت، **زبانش را گاز گرفت**.
- *I had to bite my tongue during the meeting. *
در جلسه مجبور شدم **حرفمو بخورم**.
- *She bit her tongue to avoid starting a fight. *
او **زبانش را گاز گرفت** تا دعوا راه نیفتد.
- زبان خود را گاز گرفتن
- جلوی گفتن چیزی را گرفتن
- در زبان محاوره ای: �حرفمو خوردم�، �خودمو نگه داشتم�
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** خودداری از گفتن چیزی، به ویژه وقتی حرف ممکن است بی ادبانه یا نامناسب باشد.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *I had to bite my tongue to avoid insulting him. *
مجبور شدم **زبانم را گاز بگیرم** تا به او توهین نکنم.
2. ** ( فرهنگی – اجتماعی ) :** کنترل احساسات یا واکنش های فوری در گفتگو.
- مثال: *She bit her tongue instead of arguing with her boss. *
او به جای بحث با رئیسش، **حرفش را خورد**.
- - -
🔸 مترادف ها:
- - -
🔸 مثال ها:
او به جای گفتن حقیقت، **زبانش را گاز گرفت**.
در جلسه مجبور شدم **حرفمو بخورم**.
او **زبانش را گاز گرفت** تا دعوا راه نیفتد.