bit part

/bɪt pɑrt//bɪt pɑrt/

جمله های نمونه

1. He's had bit parts in a couple of soaps.
[ترجمه گوگل]او در چند صابون قطعات لقمه ای داشت
[ترجمه ترگمان]او قسمت هایی از صابون را کم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The foreigners have been assigned bit parts in a drama of encirclement staged by Milosevic.
[ترجمه گوگل]خارجی‌ها در درام محاصره‌ای که توسط میلوسویچ به صحنه می‌رود، بخش‌هایی به آنها اختصاص داده شده است
[ترجمه ترگمان]این خارجی ها قطعات کوچکی در نمایشی از encirclement که توسط میلوسویچ به نمایش گذاشته شده، اختصاص داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But the days of Wallace being only a bit part player are coming to an end.
[ترجمه گوگل]اما روزهایی که والاس تنها یک بازیکن بخشی بود به پایان می رسد
[ترجمه ترگمان]اما روزهایی که والاس تنها قسمت کوچکی از بازیکن است به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He cleaned houses, hustled for bit parts in movies and taught martial arts in a garage.
[ترجمه گوگل]او خانه‌ها را تمیز می‌کرد، در فیلم‌ها به دنبال بخش‌هایی بود و هنرهای رزمی را در یک گاراژ آموزش می‌داد
[ترجمه ترگمان]او خانه ها را تمیز می کرد، برای قطعات کوچک در فیلم ها جمع می شد و هنرهای رزمی را در یک گاراژ تربیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. David just has a bit part.
[ترجمه گوگل]دیوید فقط یک بخش کوچک دارد
[ترجمه ترگمان]دیوید فقط یک بخش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rolls-Royce played a bit part, making engines mainly for European aircraft manufacturers.
[ترجمه گوگل]رولزرویس نقش کمی داشت و موتورها را عمدتاً برای سازندگان هواپیمای اروپایی ساخت
[ترجمه ترگمان]رولز رویس اندکی نقش بازی کرد و موتورها را به طور عمده برای سازندگان هواپیمای اروپایی ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The holing part is the drill bit part of a general purpose drill press.
[ترجمه گوگل]قسمت سوراخ کننده قسمت مته یک دستگاه مته پرس عمومی است
[ترجمه ترگمان]بخش holing بخش مته دریل کلید عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sleeping is a developmental process and the genes also play a bit part I suppose.
[ترجمه گوگل]خواب یک فرآیند رشدی است و فکر می‌کنم ژن‌ها نیز نقش کمی دارند
[ترجمه ترگمان]خوابیدن یک فرآیند رشد است و ژن ها هم قسمتی از آن را بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In memory, I wait beside my daughter in the entrance hall of the church to play my bit part as father of the bride.
[ترجمه گوگل]به یادگاری، کنار دخترم در راهروی ورودی کلیسا منتظر می مانم تا نقش خود را به عنوان پدر عروس بازی کنم
[ترجمه ترگمان]در حافظه، در کنار دخترم در سرسرای ورودی کلیسا منتظر می مانم تا نقش پدر عروس را ایفا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] نقش جزئی

انگلیسی به انگلیسی

• small role in a play or movie
a bit part is a small and unimportant part for an actor in a film or play.

پیشنهاد کاربران

نقش فرعی
سیاهی لشکر
bit part ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: خرده‏نقش
تعریف: نقش کوچکی در فیلم که بازیگر آن معمولاً فقط یکی دو جمله ادا می کند

بپرس