bisect

/baɪˈsekt//baɪˈsekt/

معنی: دو بخش کردن، دونیم کردن، نیمساز کردن
معانی دیگر: لاپه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bisects, bisecting, bisected
(1) تعریف: to cut or split into two equal parts.
مترادف: halve
مشابه: divide, split

(2) تعریف: to cut across or intersect, as a road by a railroad.
مترادف: cross, intersect
مشابه: traverse
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: bisectional (adj.), bisectionally (adv.), bisection (n.)
• : تعریف: to split in two directions, as a path or road; fork.
مترادف: bifurcate, divide, fork, split
مشابه: branch, diverge, part, separate

جمله های نمونه

1. Use your compass to bisect an angle.
[ترجمه گوگل]از قطب نما برای تقسیم یک زاویه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از قطب نما برای ایجاد یک زاویه استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The new road will bisect the town.
[ترجمه گوگل]جاده جدید شهر را به دو نیم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] جاده جدید از این شهر خارج می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Steel arms, called tendons, horizontally bisect a building's core, stretching like ribs between beams in the walls.
[ترجمه گوگل]بازوهای فولادی که تاندون نامیده می شوند، هسته ساختمان را به صورت افقی تقسیم می کنند و مانند دنده هایی بین تیرهای دیوارها کشیده می شوند
[ترجمه ترگمان]بازوهای فولادی که tendons نامیده می شوند، به صورت افقی در هسته ساختمان قرار دارند و مانند میله بین ستون ها در دیوارها قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The lines bisect each other.
[ترجمه گوگل]خطوط همدیگر را نصف می کنند
[ترجمه ترگمان]خط ها همدیگر را به یکدیگر تقسیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A cursory line from the eye to bisect the body helps to supply the tail angle.
[ترجمه گوگل]یک خط گذرا از چشم برای دو نیم کردن بدن به تامین زاویه دم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]یک خط سرسری از چشم به bisect بدن به تامین زاویه دم کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Communication safeguard bureau is in charge of bisect class standard undertaking editing.
[ترجمه گوگل]دفتر حفاظت ارتباطات مسئول ویرایش استاندارد کلاس دوگانه است
[ترجمه ترگمان]اداره حفاظت از ارتباطات مسیول ویرایش استاندارد کلاس bisect است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People can bisect the embryo at different stage by different bisection method.
[ترجمه گوگل]افراد می توانند جنین را در مراحل مختلف با روش های مختلف تقسیم کنند
[ترجمه ترگمان]افراد می توانند با روش bisection متفاوت جنین را در مراحل مختلف تقسیم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We'll bisect his trail in sixty seconds. Look for the red paint!
[ترجمه گوگل]ما رد او را در شصت ثانیه به دو نیم می کنیم به دنبال رنگ قرمز باشید!
[ترجمه ترگمان]ما ردش رو تا ۶۰ ثانیه تقسیم می کنیم دنبال رنگ قرمز بگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The county council plans to build a bypass so that the A148 will no longer bisect the conservation village of Letheringsett.
[ترجمه گوگل]شورای شهرستان در نظر دارد یک مسیر کنارگذر بسازد تا A148 دیگر روستای حفاظت شده لترینگست را به دو نیم تقسیم نکند
[ترجمه ترگمان]شورای شهر در نظر دارد تا کمربندی بسازد که the دیگر از روستای حفاظت شده of محافظت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The man would drop his reins, go to the back of the wagon, bisect a hundred-pound block with his pick, swing half of it to his shoulder pad with his tongs, and proceed to someone's back door.
[ترجمه گوگل]مرد افسارش را رها می‌کرد، به پشت واگن می‌رفت، یک بلوک صد پوندی را با چوبش به دو نیم می‌کرد، با انبر نیمی از آن را روی کتفش می‌تاباند و به سمت در پشتی کسی می‌رفت
[ترجمه ترگمان]مرد ده نه اسب را رها کرد و به پشت گاری رفت و با انبر نیم کیلو متر آن را با انبر به شانه او زد و به طرف در پشتی یکی از آن ها رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دو بخش کردن (فعل)
bisect

دونیم کردن (فعل)
cut, bisect, halve, split

نیمساز کردن (فعل)
bisect

تخصصی

[ریاضیات] دو نیمه کردن، نصف کردن
[خاک شناسی] برش دوبعدی
[آب و خاک] نیمرخ خاک -نبات

انگلیسی به انگلیسی

• cut, divide into two; intersect
if something bisects an area or line, it divides the area or line in half.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
The line bisects the circle into two equal halves.
In a math class, a teacher might explain, “To find the midpoint, you need to bisect the line. ”
A person describing a road might say, “The highway bisects the town, dividing it into two distinct neighborhoods. ”
نصف کردن

بپرس