birth

/ˈbɜːrθ//bɜːθ/

معنی: اغاز، پیدایش، زایش، تولد، میلاد
معانی دیگر: زاد، زادش، زایمان، زادن، به دنیا آوردن، زاییدن، ایجاد، آغاز، شروع، اصل، نسب، مبدا، پدر و مادر داری، خوش نامی، از اصل و نسب خوب، استعداد، ذوق، از بطن مادر، اغاز کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or fact of being born.
مترادف: nativity
متضاد: death, demise
مشابه: creation, delivery, emergence, germ, inception

(2) تعریف: the act of bearing a child; parturition.
مترادف: childbirth, delivery, parturition
مشابه: accouchement, bearing, confinement, labor

(3) تعریف: origin; beginning.
مترادف: beginning, genesis, inception, origin
متضاد: demise, end
مشابه: commencement, dawn, emergence, fountainhead, onset, source, start

(4) تعریف: ancestry or heritage.
مترادف: ancestry, blood, heritage, lineage, origin, parentage, strain
مشابه: background, descent, extraction, family, pedigree, stock

- He is of good birth.
[ترجمه گوگل] او متولد خوبی است
[ترجمه ترگمان] او از یک تولد خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is of French birth.
[ترجمه نادر] او در فرانسه متولد شده است.
|
[ترجمه گوگل] او متولد فرانسوی است
[ترجمه ترگمان] او از نژاد فرانسوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. birth certificate
شناسنامه،سجل،زایچه

2. birth defects
عیوب مادرزادی،کاستی های مادرزادی

3. a birth certificate
شناسنامه

4. crude birth rate
میزان خام زه و زاد (زاد و ولد)

5. from birth onwards, they were kept in bondage
از بدو تولد آنان را در بردگی نگه می داشتند.

6. from birth to death
از تولد تا مرگ

7. his birth took place two years ago
تولد او دو سال پیش بود.

8. multiple birth
زائیدن (زایمان) چند بچه (چند قلو)

9. the birth of a child caused great upheaval in the family
تولد کودک موجب دگرگونی بزرگی در خانواده شد.

10. the birth of a nation
پیدایش یک ملت

11. the birth of hassan kindled a new hope in the hearts of his parents
تولد حسن امید تازه ای در دل والدینش برانگیخت.

12. give birth to
زادن،زاییدن،موجب شدن

13. date of birth
تاریخ تولد

14. mary gave birth to a son
مری پسر زایید.

15. the baby's birth doubled her domestic problems
تولد نوزاد مسائل خانوادگی او را دو برابر کرد.

16. the miraculous birth of that prophet
تولد معجزه آسای آن پیامبر

17. to give birth to
زاییدن

18. of noble birth
نجیب زاده،از خانواده ی اشرافی

19. a man of birth
مردی از خانواده ی اصیل

20. a painter by birth
نقاش مادرزاد

21. mansureh postdated her birth by five years
منصوره تاریخ تولد خود را 5 سال دیرتر ذکر کرد.

22. the distance between birth and death
مدت زمان بین تولد و مرگ

23. a man of low birth
مردی از خانواده ی پست

24. a man of mean birth
مردی دون تبار

25. are you carrying your birth certificate?
شناسنامه همراه داری ؟

26. he is spanish by birth
اصل او اسپانیایی است.

27. they registered his son's birth
تولد پسرش را ثبت کردند.

28. the centennial celebration of his birth
جشن صدمین سال تولد او

29. the cycle that begins with birth and ends with death
چرخه ای که از تولد آغاز و به مرگ ختم می شود

30. the glad tidings of his birth
خبر شعف انگیز تولد او

31. the beggar was a gentleman by birth
آن گدا اشراف زاده بود.

32. our cat was pregnant and she gave birth yesterday
گربه ی ما آبستن بود و دیروز زایید.

33. the hindu religion has no injunctions against birth control
مذهب هندو ممنوعیتی برای جلوگیری از آبستنی ندارد.

34. the uncertainty about the date of ferdowsi's birth
محرز نبودن تاریخ تولد فردوسی

35. the year 1928 was the centenary of ibsen's birth
سال 1928 یکصدمین سال تولد ایبسن بود.

36. the eighties saw an old world die and a new one come to birth
دهه های هشتاد شاهد مرگ دنیای پیشین و تولد یک دنیای تازه بود.

مترادف ها

اغاز (اسم)
prime, inception, beginning, dawn, getaway, alpha, start, commencement, birth, aurora, authorship, outset, exordium, preface, instep, jump-off, lead-off, venue

پیدایش (اسم)
appearance, emersion, genesis, birth, infrastructure, nativity, coming into existence

زایش (اسم)
get, birth, bearing, generation, procreation

تولد (اسم)
get, birth, nascence, nascency, geniture

میلاد (اسم)
birth, birth of christ, date of birth

تخصصی

[بهداشت] تولد
[ریاضیات] تولد

انگلیسی به انگلیسی

• give birth, bear
act of being born; act of giving birth; descent, lineage
when a baby is born, you refer to this event as its birth.
you can refer to the beginning or origin of something as its birth.
when a woman gives birth, she produces a baby from her body.
you use by birth after your nationality in order to indicate where you or your parents were born.

پیشنهاد کاربران

since/from birth
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : birth ✅ تلفظ واژه: burth ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: تولد، زایش ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : neo - , obstetr/o, - tocia
زادآو ی
[پزشکی] تولد، زایش، زایمان
: heavy to birth/ زن پا به ماه. آخرین ماه بارداری.
پیدایش، ایجاد، آغاز، شروع
birth ( علوم سلامت )
واژه مصوب: تولد
تعریف: خروج کامل جنین از رحم مادر بعد از هفتۀ بیستم حاملگی
اصطلاح: heavy to birth/ زن پا به ماه. آخرین ماه بارداری.
در اجسام به معنای : ساخت، تولید هم میتوان استفاده کرد

بپرس