1. He's going out with an empty-headed bimbo half his age.
[ترجمه گوگل]او با یک بیمبوی سر خالی نیمی از سنش بیرون می رود
[ترجمه ترگمان]او با یک سبک سر خالی از سن و سال خودش بیرون می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He picked up some bimbo at the club.
[ترجمه گوگل]او مقداری بیمبو در باشگاه برداشت
[ترجمه ترگمان]اون یه some رو تو کلاب انتخاب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Bimbo Coles had spent the last four games watching from the sidelines, too, while recuperating from a sprained left ankle.
[ترجمه گوگل]بیمبو کولز چهار بازی آخر را نیز به تماشای از کنار زمین سپری کرده بود، در حالی که به دلیل پیچ خوردگی مچ پای چپ بهبود می یافت
[ترجمه ترگمان]کول ها چهار بازی آخر را هم از کنار زمین گذرانده بودند، در حالی که در حال بهبودی از مچ پای چپ رگ به رگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She plays an apparent bimbo who manages to outwit her boss.
[ترجمه گوگل]او نقش یک بیمبو ظاهری را بازی می کند که موفق می شود رئیس خود را فریب دهد
[ترجمه ترگمان]او یک سبک سبک و سبک بازی می کند که موفق به outwit از رئیسش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Do you know a little bimbo called June?
[ترجمه گوگل]آیا یک بیمبو کوچک به نام ژوئن می شناسید؟
[ترجمه ترگمان]آیا تو یک bimbo کوچک به نام ژوئن می شناسی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. When Bimbo and Larry go into business together, their friendship begins to deteriorate -- no surprise there.
[ترجمه گوگل]وقتی بیمبو و لری با هم وارد تجارت می شوند، دوستی آنها شروع به خراب شدن می کند - جای تعجب نیست
[ترجمه ترگمان]وقتی Bimbo و لری با هم به کسب وکار می روند، دوستی شان خراب می شود - - هیچ تعجبی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It is also assumed that a bimbo is unintelligent, couldn't possibly have an interest in anything other than clothes and make-up.
[ترجمه گوگل]همچنین فرض بر این است که یک بیمبو غیرهوشمند است، احتمالاً نمی تواند به چیزی جز لباس و آرایش علاقه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]همچنین فرض بر این است که یک زن جلف و سبک به چیزی غیر از لباس و آرایش توجه ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I don't want you to look like a bimbo.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما شبیه یک بیمبو باشید
[ترجمه ترگمان]دلم نمی خواهد شبیه یک زن جلف به نظر بیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In the game, you're Miss Bimbo, and your aim is to get a "fun job to pay for your needs and all the clothes a Bimbo could possibly want, " and "become the trendsetting bimbo in town. "
[ترجمه گوگل]در بازی، شما خانم بیمبو هستید و هدف شما این است که "یک شغل سرگرم کننده برای پرداخت نیازهای خود و تمام لباس هایی که یک بیمبو می تواند بخواهد" به دست آورید، و "به یک بیمبوی پرطرفدار در شهر تبدیل شوید "
[ترجمه ترگمان]در این بازی، شما دوشیزه Bimbo هستید، و هدف شما رسیدن به یک \"شغل سرگرم کننده برای پرداخت نیازهای شما و تمام لباس هایی است که یک Bimbo می تواند داشته باشد\" و \" به سبک trendsetting در شهر تبدیل شود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I a blond bimbo girl, in a fantasy world.
[ترجمه گوگل]من یک دختر بیمبو بلوند، در دنیایی فانتزی
[ترجمه ترگمان]من یه دختر بلوند بلوند تو یه دنیای خیالی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. David: She's not a bimbo. She's a doctor, pediatrician, actually.
[ترجمه گوگل]دیوید: او یک بیمبو نیست او در واقع یک پزشک، متخصص اطفال است
[ترجمه ترگمان]اون جلف نیست در واقع، یه دکتره، در واقع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I'm a blond bimbo girl, in the fantasy world.
[ترجمه گوگل]من یک دختر بور هستم، در دنیای فانتزی
[ترجمه ترگمان]من یه دختر بلوند بلوند توی دنیای خیالی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A cell is a bimbo in terms of what it can relate about its own genes.
[ترجمه گوگل]یک سلول از نظر آنچه که می تواند در مورد ژن های خود ارتباط دهد، یک بیمبو است
[ترجمه ترگمان]یک سلول از لحاظ آنچه می تواند در مورد ژن های خود ارتباط برقرار کند، سبک و سبک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Bimbo is one of the world's top bread makers.
[ترجمه گوگل]بیمبو یکی از برترین تولیدکنندگان نان در جهان است
[ترجمه ترگمان]Bimbo یکی از بهترین سازندگان نان جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید