فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bilks, bilking, bilked
حالات: bilks, bilking, bilked
• (1) تعریف: to defraud or swindle, esp. by avoiding due or promised payment.
• مترادف: burn, cheat, con, cozen, deceive, defraud, fleece, gull, gyp, rook, swindle, trick, victimize
• مشابه: bamboozle, diddle, dope, exploit, gaff, hoax, hoodwink, humbug, milk, mulct, rip off, skin
• مترادف: burn, cheat, con, cozen, deceive, defraud, fleece, gull, gyp, rook, swindle, trick, victimize
• مشابه: bamboozle, diddle, dope, exploit, gaff, hoax, hoodwink, humbug, milk, mulct, rip off, skin
- He had bilked his creditors for some time, but now they were beginning to take action against him.
[ترجمه گوگل] مدتی بود که طلبکارانش را زیر پا گذاشته بود، اما اکنون شروع به اقدام علیه او کرده بودند
[ترجمه ترگمان] مدت مدیدی بود که او طلبکاران خود را به سر برده بود، اما اینک شروع به اقدام بر ضد او کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدت مدیدی بود که او طلبکاران خود را به سر برده بود، اما اینک شروع به اقدام بر ضد او کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The swindlers made away with the customers' gold jewelry and bilked them of the cash that should have been theirs.
[ترجمه گوگل] کلاهبرداران زیورآلات طلای مشتریان را دور ریخته و پول نقدی که باید مال آنها می بود را از آنها خارج کردند
[ترجمه ترگمان] کلاه برداری جواهرات را با جواهرات گران قیمتی مشتریان دور کرد و آن ها را از وجه نقد و پولی که مال آن ها بود پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلاه برداری جواهرات را با جواهرات گران قیمتی مشتریان دور کرد و آن ها را از وجه نقد و پولی که مال آن ها بود پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to frustrate or thwart.
• مترادف: balk, frustrate, hinder, thwart
• مشابه: cross, defeat, foil, impede, obstruct, oppose
• مترادف: balk, frustrate, hinder, thwart
• مشابه: cross, defeat, foil, impede, obstruct, oppose
- Her hopes were bilked by misfortune.
[ترجمه گوگل] بدبختی امیدهایش را از بین برد
[ترجمه ترگمان] امیدهای او پر از بدبختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدهای او پر از بدبختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: bilker (n.)
مشتقات: bilker (n.)
• : تعریف: one who cheats or swindles.
• مترادف: cheat, con man, confidence man, flimflammer, fraud, shark, swindler
• مشابه: bandit, crook, sharper, sharpie, trickster
• مترادف: cheat, con man, confidence man, flimflammer, fraud, shark, swindler
• مشابه: bandit, crook, sharper, sharpie, trickster