bigwig

/ˈbɪˌɡwɪɡ//ˈbɪɡwɪɡ/

معنی: ادم کله گنده، شخص مهم و برجسته
معانی دیگر: آدم مهم و سرشناس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an important person, esp. a dignitary or official. (See VIP.)
متضاد: nobody, nonentity
مشابه: big shot, mogul

جمله های نمونه

1. Bigwig, cheerful at the prospect of action.
[ترجمه گوگل]بزرگ، شاد از چشم انداز اقدام
[ترجمه ترگمان]bigwig، شاد و خندان، در انتظار عمل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bigwig turned into it and broke into a run.
[ترجمه گوگل]Bigwig به داخل آن تبدیل شد و به دویدن افتاد
[ترجمه ترگمان]bigwig وارد شد و شروع به دویدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bigwig and Hawkbit chased each other through the long grass.
[ترجمه گوگل]بیگویگ و هاک بیت همدیگر را از میان چمن های بلند تعقیب کردند
[ترجمه ترگمان]bigwig و Hawkbit یکدیگر را در میان علف های بلند دنبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Silver and Bigwig led the way, with Hazel and Buckthorn a short distance behind.
[ترجمه گوگل]سیلور و بیگویگ پیشتاز بودند و هیزل و باکثورن در فاصله کوتاهی پشت سر قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]سیلور و bigwig راه را پیش گرفتند، با Hazel و Buckthorn فاصله کوتاهی را پشت سر گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bigwig jumped down from the bank into the field and ran in a long curve across the wet grass.
[ترجمه گوگل]بیگویگ از ساحل به داخل زمین پرید و در یک پیچ بلند روی چمن خیس دوید
[ترجمه ترگمان]bigwig از بانک به داخل مزرعه پرید و در یک پیچ بلند از میان علف های خیس عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For the first time in his life, Bigwig had found himself driven to moderation and prudence.
[ترجمه گوگل]بیگویگ برای اولین بار در زندگی خود به اعتدال و احتیاط رانده شده بود
[ترجمه ترگمان]برای نخستین بار در زندگی خود او خود را به میانه روی و احتیاط یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bigwig, with his usual brisk energy, set to work.
[ترجمه گوگل]بیگویگ با انرژی تند همیشگی خود دست به کار شد
[ترجمه ترگمان]bigwig، با انرژی همیشگی خود به کار مشغول شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As Silver followed Bigwig, it recovered itself and faced him squarely.
[ترجمه گوگل]همانطور که سیلور به دنبال بیگویگ می رفت، خودش را بازیابی کرد و مستقیماً با او روبرو شد
[ترجمه ترگمان]وقتی سیلور bigwig را دنبال کرد، دوباره به خود آمد و در مقابل او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gordon: Hackman has been a Hollywood bigwig for more than 40 years.
[ترجمه گوگل]گوردون: هکمن بیش از 40 سال است که یکی از بزرگان هالیوود بوده است
[ترجمه ترگمان]گوردون: Hackman برای بیش از ۴۰ سال یک bigwig هالیوودی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Today, the expression bigwig is used to make fun of a person who feels important.
[ترجمه گوگل]امروزه برای مسخره کردن فردی که احساس مهم بودن می کند، از عبارت bigwig استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]امروزه از اصطلاح bigwig برای مسخره کردن فردی استفاده می شود که احساس اهمیت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One local bigwig had steadfastly refused a license for the guesthouse until a document was produced.
[ترجمه گوگل]یکی از بزرگان محلی با قاطعیت مجوز ساخت مهمانخانه را رد کرده بود تا اینکه سندی ارائه شد
[ترجمه ترگمان]یک شرکت bigwig محلی یک مجوز برای این مهمانخانه را رد کرد تا اینکه یک سند تولید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a Bigwig in the seen coming and going with Bigwigs.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک Bigwig در آمدن و رفتن با Bigwigs دیده می شود
[ترجمه ترگمان]به عنوان a که در میان دیده شدن و رفتن با bigwigs است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr. Smith is a bigwig around here.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت یک آدم بزرگ اینجاست
[ترجمه ترگمان]اقای اسمیت یه آدم برجسته و گنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That's enough to make a bigwig take to his sickbed, but illness could a problem too.
[ترجمه گوگل]این برای وادار کردن یک گنده بزرگ به بستر بیماری کافی است، اما بیماری نیز می تواند مشکل ساز باشد
[ترجمه ترگمان]همین کافیه که یه ادم بزرگ رو به تخت خوابش ببره اما بیماری هم می تونه مشکل داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادم کله گنده (اسم)
big shot, bigwig

شخص مهم و برجسته (اسم)
bigwig

انگلیسی به انگلیسی

• important person, big shot
you can refer to an important person as a bigwig; an informal word.

پیشنهاد کاربران

a bigwig✓
a fat cat✓
big shot = big noise = big gun = big fish = big cheese = bigwig = big boy = big wheel = big dog = biggie
آدم کله گنده _ آدم مهم _ آدم با نفوذ
در کشور انگلیس در ۱۷۰۰ میلادی , مردان قانون ، کلاه گیس می گذاشته اند و هر کس قدرت بیشتری داشته کلاه گیس بزرگتری می گذاشته
( عامیانه )
1. آدم مهم و برجسته.
2. متکبر و مغرور.
مثال:
That guy's a real bigwig in the art world, so please don't say anything to embarrass me
Quit acting like such a bigwig—you're no more important than the rest of us
آدم مشهور
آدم سرشناس
کله گنده
آقازاده
آدم مشهور و مهم
آدم کله گنده
کله گنده

بپرس