big fat

پیشنهاد کاربران

گُنده، سُر و مُر و گُنده
"He told me a big fat lie. "
"That was a big fat mistake. "
"She handed me a big fat envelope full of money. "
"I saw a big fat cat lounging in the sun. "
"When I asked for a raise, my boss gave me a big fat no. "
"All my efforts went to a big fat zero. "
برای توضیف شدت زیاد چیزی
It's a big fat nope
به منظور اینکه جواب من نه قطعی
1. معنی نزدیک: بزرگ و چاق ( توهین آمیز ) .
2. استعاره ای: مهم و بزرگ/عظیم.
3. در زمینه مالی: مقدار زیادی پول.
4. در زمینه سیاست: سازمان یا فرد قدرتمند.
5. در رابطه با اشیاء: خیلی بزرگ.
6. در رابطه با علوم: مهم و تاثیرگذار.
بزرگ
عظیم
complete - total - huge
( adj )
e. g. He told a big fat lie!
اون آقا/پسر یه دروغ خیلی گنده گفت

بپرس