biconvex

/baɪˈkɑːnveks//baɪˈkɒnveks/

معنی: محدب الطرفین، از دو سو بر امده
معانی دیگر: دو سو کوژ، دو کوژ، کوژ (محدب) از دو طرف، دو سو برآمده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: biconvexity (n.)
• : تعریف: convex on both surfaces, as a lens.

جمله های نمونه

1. a biconvex lens
عدسی دو کوژ

2. Of biconcave of computer clavier biconvex sheltered evil people and practices the most easily, cleanness rises special inconvenience.
[ترجمه گوگل]از دوقعر دوقطب کامپیوتری دو محدب به افراد شرور پناه می‌دهد و به آسانی عمل می‌کند، تمیزی ناراحتی خاصی ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]از biconcave کامپیوتر با پیانو، افراد شیطان صفت را پناه می دهد و به راحتی عمل می کند، cleanness باعث ناراحتی ویژه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A dark green, round biconvex tablet with opaque coating.
[ترجمه گوگل]یک قرص دو محدب گرد و سبز تیره با پوشش مات
[ترجمه ترگمان]یک لوح سبز تیره دور قرص biconvex با روکش مات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The optical aberration difference between the biconvex Fresenl lens and the plane-convex Fresenl lens was investigated by designing a large aperture Fresenl lens.
[ترجمه گوگل]تفاوت انحراف نوری بین لنز Fresenl دو محدب و لنز Fresenl محدب سطحی با طراحی یک لنز Fresenl با دیافراگم بزرگ بررسی شد
[ترجمه ترگمان]تفاوت aberration نوری بین لنز biconvex Fresenl و لنز Fresenl محدب با طراحی یک لنز بزرگ Fresenl (aperture)مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A transparent, biconvex body of the eye between the iris and the vitreous humor that focuses light rays entering through the pupil to form an image on the retina.
[ترجمه گوگل]جسم شفاف و دو محدب چشم بین عنبیه و زجاجیه که پرتوهای نوری را که از مردمک وارد می‌شود متمرکز می‌کند تا تصویری روی شبکیه ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]بدن شفاف و biconvex چشم بین عنبیه و humor vitreous که پرتوه ای نور را متمرکز می کند که وارد مردمک چشم می شوند تا تصویری را در شبکیه ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Background: The crystalline lens of the human eye is a biconvex elastic body behind the pupil.
[ترجمه گوگل]سابقه و هدف: عدسی کریستالی چشم انسان یک جسم الاستیک دومحدب در پشت مردمک است
[ترجمه ترگمان]پس زمینه: لنز بلورین چشم انسان یک بدنه الاستیک biconvex پشت مردمک چشم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The second lens group (G is provided with at least one biconvex lens group (L2.
[ترجمه گوگل]گروه عدسی دوم (G حداقل با یک گروه عدسی دو محدب ارائه می شود (L2
[ترجمه ترگمان]گروه دوم (G با حداقل یک گروه لنز biconvex (L۲)تامین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rule of adaxial image formation is studied, of the transmission light and reflected light through the two optical surfaces L_1 and L_2 of the biconvex lens.
[ترجمه گوگل]قانون تشکیل تصویر آکسیال، نور عبوری و نور منعکس شده از طریق دو سطح نوری L_1 و L_2 عدسی دو محدب مطالعه شده است
[ترجمه ترگمان]قانون شکل گیری تصویر adaxial مورد مطالعه قرار گرفته است، از نور انتقالی و نور منعکس شده از طریق دو سطح نوری L _ ۱ و L _ ۲ از لنز biconvex
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This paper, in detail, introduced how to study the rule of image construction for biconvex lens by using the method of vision difference.
[ترجمه گوگل]در این مقاله به طور مفصل نحوه بررسی قاعده ساخت تصویر برای عدسی محدب با استفاده از روش تفاوت بینایی معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله با جزئیات، چگونگی مطالعه نقش ساختار تصویر برای لنز biconvex را با استفاده از روش تفاوت بینایی معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدب الطرفین (صفت)
biconvex

از دو سو بر امده (صفت)
biconvex

تخصصی

[برق و الکترونیک] محدب الطرفین
[ریاضیات] محدب الطرفین

انگلیسی به انگلیسی

• convex on two sides

پیشنهاد کاربران

یک بال که سطح فوقانی و تحتانی آن به شکل محدب باشد
( اصطلاح انگلیسی برای مهندسی هوافضا )

بپرس