bicker

/ˈbɪkər//ˈbɪkə/

معنی: دعوا و منازعه، ستیزه کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن
معانی دیگر: بگومگو کردن، محاجه کردن، (با سرعت و سر و صدا) حرکت کردن، جاری شدن یا بودن، (سایه وار) ظاهر شدن، تاریک و روشن شدن، جر و بحث، جام چوبی، لیوان چوبی، پرخاش کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bickers, bickering, bickered
• : تعریف: to engage in a petty quarrel; squabble.
مترادف: argue, disagree, quarrel, spat, squabble, wrangle
مشابه: altercate, caterwaul, clash, contend, dispute, fight, haggle, hassle, quibble, spar
اسم ( noun )
مشتقات: bickerer (n.)
• : تعریف: a petty squabble.
مترادف: argument, hassle, quarrel, row, spat, squabble, tiff, wrangle
مشابه: altercation, conflict, controversy, disagreement, dispute, falling-out, fuss, miff, run-in, skirmish, tilt, variance

جمله های نمونه

1. I wish you two would stop bickering.
[ترجمه گوگل]کاش دعوای شما دو نفر را متوقف کنید
[ترجمه ترگمان] ای کاش شما دوتا دعوا رو متوقف می کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They kept bickering over who should answer the phone.
[ترجمه گوگل]آنها مدام دعوا می کردند که چه کسی باید تلفن را پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]اونا در مورد اینکه کی باید جواب تلفن رو بده دعوا میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two boys were always bickering with each other over their toy guns.
[ترجمه گوگل]این دو پسر همیشه بر سر تفنگ اسباب بازی خود با یکدیگر دعوا می کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه با یکدیگر دعوا می کردند و با یکدیگر دعوا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is still bickering with the control tower over admissible approach routes.
[ترجمه گوگل]او هنوز با برج کنترل بر سر مسیرهای نزدیک به مجاز اختلاف دارد
[ترجمه ترگمان]او هنوز با برج کنترل بر روی مسیرهای رویکرد قابل پذیرش می جنگد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Will you two stop bickering!
[ترجمه گوگل]آیا شما دو نفر دست از مشاجره بردارید!
[ترجمه ترگمان]شما دوتا دعوا رو متوقف می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They're always bickering with each other about/over their personal problems.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه در مورد مشکلات شخصی خود با یکدیگر درگیر هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه با هم دعوا می کنند \/ بر سر مشکلات شخصی خود سر و کار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her years of drunken bickering hardened my heart.
[ترجمه گوگل]سالها مشاجره مستی او قلبم را سخت کرد
[ترجمه ترگمان]سال هایی که در حال مستی بود قلبم رو سفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The election will end months of political bickering.
[ترجمه گوگل]انتخابات به ماه‌ها کشمکش سیاسی پایان خواهد داد
[ترجمه ترگمان]انتخابات به ماه ها منازعات سیاسی پایان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Democrats, now smugly confident, may start to bicker among themselves.
[ترجمه گوگل]دموکرات‌ها که اکنون به شدت اعتماد به نفس دارند، ممکن است شروع به نزاع بین خود کنند
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها که اکنون ازخودراضی هستند، ممکن است شروع به دعوا کردن بین خودشان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Even so, Bicker and Luib had to hunt on the eastern bank to supplement what food they had left.
[ترجمه گوگل]با این حال، بیکر و لویب مجبور شدند در ساحل شرقی شکار کنند تا غذای باقیمانده را تکمیل کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، Bicker و Luib مجبور بودند در ساحل شرقی شکار کنند تا غذایی که گذاشته بودند را تکمیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cohabitors bicker less if they do marry and fight less during the breakup if they do get a divorce.
[ترجمه گوگل]اگر ازدواج کنند کمتر دعوا می کنند و اگر طلاق بگیرند در هنگام جدایی کمتر دعوا می کنند
[ترجمه ترگمان]اگر با هم ازدواج کنند و کم تر دعوا کنند کم تر با هم دعوا می کنند و اگر طلاق بگیرند کم تر دعوا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the morning Bicker was ill-tempered when he was told of the latest addition to the company, but Ratagan was pleased.
[ترجمه گوگل]صبح وقتی بیکر در مورد آخرین اضافه شدن به شرکت به او گفته شد بداخلاق بود، اما راتاگان راضی بود
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد، هنگامی که از آخرین عضو شرکت به او خبر داده شد، کج خلق شده بود، اما Ratagan خشنود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The children are always bickering .
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه دعوا میکنن
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه دعوا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Riven held back as Bicker, Corrary and Isay piled into them.
[ترجمه گوگل]ریون در حالی که بیکر، کورری و ایسی در آنها انباشته شدند، خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]riven، bicker و ایزائی روی هم کپه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Phil Bicker, our art director, never goes home.
[ترجمه گوگل]فیل بیکر، مدیر هنری ما، هرگز به خانه نمی رود
[ترجمه ترگمان]، فیل bicker \"، کارگردان هنری ما هیچوقت نمیره خونه \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دعوا و منازعه (اسم)
bicker

ستیزه کردن (فعل)
quarrel, contend, contest, altercate, squabble, bicker, violate, keep a stiff upper lip

سر و کله زدن (فعل)
dispute, argue, altercate, bicker, argufy, debate

سرشاخ کردن (فعل)
altercate, bicker, brabble, argufy

انگلیسی به انگلیسی

• quarrel, squabble, dispute, argue
when people bicker, they argue or quarrel about unimportant things.

پیشنهاد کاربران

to argue about things that are not important
بحث و جدل کردن درباره موضوعات جزئی
Will you two stop bickering!
They're always bickering with each other about/over their personal problems.
...
[مشاهده متن کامل]

Apparently, tensions have been high at Clarence House ( where Camilla and Charles reside ) , and the two are bickering quite a bit.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bicker
جر و بحث کردن ( سر چیز بی اهمیت )
– The children are always bickering
– I wish you two would stop bickering
– They kept bickering over who should answer the phone
جر و بحث/دعوا/ مشاجره/بگو مگو کردن سر موضوعات کم اهمیت
to argue over petty and trivial matters
Bickering between siblings is not unusual.
دعوا و مشاجره
Quarrel, rivalry
Bickering and teasing
( درمورد بچه ها و خواهر برادرها ) اذیت و دستانداختن همدیگر

بپرس