bewilder

/bəˈwɪldər//bɪˈwɪldə/

معنی: گیج کردن، سردرگم کردن، سرگشته کردن، گم کردن
معانی دیگر: حیران کردن، بهت زده کردن، متحیر کردن، شگفت زده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bewilders, bewildering, bewildered
مشتقات: bewilderingly (adv.), bewilderment (n.)
• : تعریف: to confuse or befuddle, esp. with too many or conflicting alternatives.
مترادف: baffle, bamboozle, befuddle, buffalo, confound, confuse, mystify, perplex
مشابه: addle, becloud, befog, bemuse, daze, discombobulate, disconcert, dizzy, evade, fog, muddle, nonplus, obfuscate, puzzle, stump, stupefy

- The variety of products may bewilder the supermarket shopper.
[ترجمه فرشته عاج] تنوع محصولات ممکن است مشتری سوپر مارکت را گیج کنند.
|
[ترجمه گوگل] تنوع محصولات ممکن است خریدار سوپرمارکت را گیج کند
[ترجمه ترگمان] انواع محصولات ممکن است خریدار سوپر مارکت را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She packed her bags and left?leaving Matthew bewildered and confused.
[ترجمه گوگل]چمدان هایش را بست و رفت؟ متیو گیج و گیج را رها کرد
[ترجمه ترگمان]وسایلش رو جمع کرد و رفت؟ و \"متیو\" گیج و سردرگم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The market sold a bewildering variety of cheeses.
[ترجمه گوگل]در بازار انواع پنیرهای گیج کننده به فروش می رسید
[ترجمه ترگمان]بازار انواع مختلفی از پنیرهای مختلف را می فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The child was bewildered by the noise and the crowds.
[ترجمه گوگل]کودک از سر و صدا و ازدحام گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]بچه از سرو صدا و جمعیت گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As the deadline approached she experienced a bewildering array of emotions.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به موعد مقرر، او مجموعه ای از احساسات گیج کننده را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]با نزدیک شدن مهلت آن، او مجموعه ای از احساسات گیج کننده را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A glance along his bookshelves reveals a bewildering array of interests.
[ترجمه گوگل]نگاهی به قفسه های کتاب او مجموعه ای گیج کننده از علایق را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک نگاه در قفسه کتاب مجموعه ای گیج کننده ای از منافع را آشکار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The styles change with bewildering rapidity.
[ترجمه گوگل]سبک ها با سرعتی گیج کننده تغییر می کنند
[ترجمه ترگمان]رنگ ها با سرعت گیج کننده ای تغییر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The store offers a bewildering array of garden tools.
[ترجمه گوگل]این فروشگاه مجموعه ای گیج کننده از ابزار باغبانی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه طیف وسیعی از ابزار باغبانی را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The driver was bewildered by the conflicting road signs.
[ترجمه گوگل]راننده با علائم متضاد جاده گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]راننده گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I found the experience quite bewildering.
[ترجمه گوگل]من این تجربه را کاملاً گیج‌کننده یافتم
[ترجمه ترگمان]این تجربه را بسیار گیج کننده ای یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was shattered and bewildered by this trenchant criticism.
[ترجمه گوگل]او از این انتقاد سنگدل متلاشی و گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]او با این انتقاد شدید خرد و خرد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The big city bewildered the old woman from the countryside.
[ترجمه گوگل]شهر بزرگ پیرزن روستایی را گیج کرد
[ترجمه ترگمان]شهر بزرگ، آن زن پیر را از حومه شهر گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many people feel bewildered by the speed of technological innovation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از سرعت نوآوری های فناوری گیج شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از سرعت نوآوری های تکنولوژیکی شگفت زده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He took the bewildered Elliott by the arm and guided him out.
[ترجمه گوگل]او بازوی الیوت گیج را گرفت و او را به بیرون هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]بازوی الیوت را گرفت و او را راهنمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I confess myself bewildered by their explanation.
[ترجمه گوگل]اعتراف می کنم که از توضیحات آنها گیج شده ام
[ترجمه ترگمان]به خودم اعتراف می کنم که از توضیحات آن ها گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is a bewildering variety of software available.
[ترجمه گوگل]نرم افزارهای متنوع و گیج کننده ای در دسترس هستند
[ترجمه ترگمان]انواع مختلفی از نرم افزارها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

سردرگم کردن (فعل)
amaze, bewilder, perplex

سرگشته کردن (فعل)
astonish, puzzle, bewilder, perplex

گم کردن (فعل)
bewilder, tine, lose, misplace, miss, mislay

انگلیسی به انگلیسی

• confuse, puzzle, perplex, confound
if something bewilders you, it is so confusing or difficult that you cannot understand it.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Baffle
🔘 Befuddle
🔘 Bewilder
🔘 Confound
🔘 Discombobulate
🔘 Disconcert
🔘 Fuddle
🔘 Muddle
🔘 Muddy
🔘 Mystify
🔘 Perplex
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Puzzle
✅ Definition:
👉 To confuse or perplex someone, making them unable to understand or think clearly.

✍ توضیح: To confuse or puzzle someone completely 😵‍💫❓
🔍 مترادف: Confuse
✅ مثال: The complex instructions bewildered the new employees.
سردرگم کردن ، گیج کردن
Confuse
bewilder ( v ) ( bɪˈwɪldər ) =to confuse sb, e. g. She was totally bewildered by his sudden change of mood. bewildered ( adj ) , bewildering ( adj ) , bewilderment ( n ) =confusion
bewilder
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : bewilder
✅️ اسم ( noun ) : bewilderment
✅️ صفت ( adjective ) : bewildering / bewildered
✅️ قید ( adverb ) : bewilderingly / bewilderedly

بپرس